بخشی از متن پاورپوینت گروههاي معطله :
اهل تعطیل
تعطیل, اصطلاحی در کلام و عرفان اسلامی است.
فهرست مندرجات
1 - تعریف اصطلاحی و لغو تعطیل2 - گروههای مختلف معطله
3 - معطله در مقابل مشبهه
4 - نظر فلسفه درباره اهل تعطیل
5 - نظر عرفا درباره تعطیل
6 - آرای دیگر معطله
7 - فهرست منابع
8 - پانویس
9 - منبع
تعریف اصطلاحی و لغو تعطیل
تعطیل, اصطلاحی در کلام و عرفان اسلامی. تعطیل در لغت به معنای فرو گذاشتن و متوقف کردن کار است.
[1] حسین بن احمد زوزنی, کتاب المصادر, ج2, ص582, چاپ تقی بینش, تهران 1374 ش.
[2] ابن منظور, لسان العرب,ذیل (عطل).
در اصطلاح نفی وجود خداوند, نفی دخالت خداوند در جهان, نفی نبوت, نفی معاد و نیز نفی صفات خداوند را تعطیل گفتهاند.[3] مطهربن طاهر مقدسی, آفرینش و تاریخ, ج2, ص561, مقدمه, ترجمه و تعلیقات از محمدرضا شفیعی کدکنی, تهران 1374 ش.
[4] عبدالجلیل قزوینی, نقض, ج1, ص489, چاپ جلال الدین محدث ارموی, تهران 1358 ش.
[5] کیخسرو اسفندیار, دبستان مذاهب, ج1, ص241, چاپ رحیم رضازاده ملک, تهران 1362 ش.
این اصطلاح بهطور عام در مقابل اسلام و توحید و بهطور خاص در مقابل تشبیه به کار رفته است[6] فرخی سیستانی, ص 254.
[7] بدیل بن علی خاقانی, دیوان, ج1, ص172, چاپ ضیا الدین سجادی, تهران 1368 ش.
قائلان به تعطیل را (معطّله) یا (معطّلیه) و نیز (ملاحده) و (مهمله) میگفتهاند.[8] مطهربن طاهر مقدسی, آفرینش و تاریخ, ج2, ص560, مقدمه, ترجمه و تعلیقات از محمدرضا شفیعی کدکنی, تهران 1374 ش.
گروههای مختلف معطله
بنا بر معانی تعطیل, به گروههای مختلفی معطّله گفته شده است, از جمله به گروهی که معتقد بودهاند عالم همیشه بوده و خواهد بود و صانعی علیم و حکیم ندارد.
[9] هفتاد و سه ملت, یا, ج1, ص10, اعتقادات مذاهب: رساله ای در فرق اسلام از آثار قرن هشتم هجری, چاپ محمدجواد مشکور, تهران: عطائی, 1337 ش.
به این معنا, دهریه که شریعت را امری نامعقول,[10] عبدالجلیل قزوینی, نقض, ج1, ص489ـ490, چاپ جلال الدین محدث ارموی, تهران 1358 ش.
و عالم را قدیم میدانستهاند و میگفتهاند خداوند صانع عالم نیست بلکه عقولِ افلاک و ستارگان, صانع گیاهان و حیواناتاند, اهل تعطیل دانسته شدهاند.[11] ناصرخسرو, کتاب جامع الحکمتین, ج1, ص31, چاپ هانری کوربن و محمد معین, تهران 1363 ش.
در تقسیم بندیهای دیگر, این گروه از معطّله را در زمره زنادقه و قرامطه و اهل اباحت آوردهاند.[12] محمدبن عبیداهلو ابوالمعالی, بیان الادیان, ج1, ص48, چاپ محمدتقی دانش پژوه, تهران 1376 ش.
به گروههایی از عرب جاهلی نیز معطّله یا معطّله عرب گفتهاند. گروهی از آنان منکر خدا و معاد بودند, گروهی خداوند را قبول داشتند, ولی معاد را منکر بودند و گروهی هم صرفاً نبوت و پیامبری را انکار میکردند. به گروه اخیر (عبادالاصنام) (بت پرستان) می گفتند.
[13] محمدبن عبدالکریم شهرستانی, الملل و النحل, ج2, ص235ـ236, چاپ محمد سیدکیلانی, قاهره 1387/ 1967.
معطله در مقابل مشبهه
از سوی دیگر, در مقابل مشبهه, به گروههایی که بیشتر جانب تنزیه را میگرفتهاند, معطّله گفته شده است. به این معنا گروههای مختلفی را اهل تعطیل خواندهاند, مانند گروهی که میگفتهاند خدا را نباید شی یا موجود یا حی یا قادر یا عالم و سمیع و بصیر و امثال اینها دانست.
[14] مرتضی بن داعی علم الهدی, تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام, ج1, ص86, چاپ عباس اقبال, تهران 1364 ش.
همچنین به گروههایی که زیادت صفات خدا را بر ذات انکار میکردهاند و قائل به عینیت ذات و صفات بودهاند, معطّله گفته شده است. جهمیه,[15] د.اسلام, چاپ دوم, ذیل (جهمیه).
[16] محمود طاهر غزالی (نظام), رساله معرفه المذاهب, ج1, ص84, در محمدبن عبیداللّه ابوالمعالی, کتاب بیان الادیان, چاپ عباس اقبال, تهران (1312 ش).
معتزله,[17] محمدبن عبدالکریم شهرستانی, الملل و النحل, ج1, ص92, چاپ محمد سیدکیلانی, قاهره 1387/ 1967.
باطنیه یا اسماعیلیه[18] عباس اقبال آشتیانی, خاندان نوبختی, ج1, ص264, تهران 1345 ش.
و حکما و فلاسفه[19] عبدالملک بن عبدالله امام الحرمین, الشامل فی اصول الدین, ج1, کتاب 1, ص166, چاپ هلموت کلوبفر, قاهره 1989.
[20] محمودبن عبدالکریم شبستری, مجموعه آثار شیخ محمود شبستری, ج1, ص184, چاپ صمد موحد, تهران 1371 ش.
به رغم اختلاف نظرهایشان در باره صفات, همگی از جانب مخالفانشان اهل تعطیل دانسته شدهاند. البته در مورد اخیر علت این نامگذاری صرفاً مسئله صفات نبوده و موضوعات دیگری نیز مطرح بوده که سبب تشدید این اتهام میشده است[21] کیخسرو اسفندیار, دبستان مذاهب, ج1, ص241, چاپ رحیم رضازاده ملک, تهران 1362 ش.
[22] محمدبن محمد غزالی, تهافت الفلاسفه, چاپ سلیمان دنیا, قاهره (1987).
تا جایی که گاهی فلسفه را (علم تعطیل) خواندهاند.[23] بدیل بن علی خاقانی, دیوان, ج1, ص172, چاپ ضیا الدین سجادی, تهران 1368 ش.
البته هیچیک از گروههایی که به سبب نظرشان درباره صفات, اهل تعطیل دانسته شده اند, چنین اتهامی را نپذیرفتهاند و غالباً اطلاق این عنوان به این گروهها به سبب بدفهمی آرای آنان بوده است.نظر فلسفه درباره اهل تعطیل
از سوی دیگر فلاسفه و حکما نیز به متکلمان از آن جهت که به حدوث زمانی قائل بوده و خداوند را از ازل فیاض نمیدانستهاند, اهل تعطیل گفتهاند.
[24] مرتضی مطهری, حرکت و زمان در فلسفه اسلامی, ج3, ص238, ج 3, تهران 1375 ش.
[25] محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی, الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه, ج3, ص160ـ163, تهران 1377 ش, چاپ افست قم.
نظر عرفا درباره تعطیل
اهل عرفان نیز تعطیل را مذموم و باطل شمرده و سبب آن را دخالت و زیاده روی عقل ــ که مستقل از کتاب و سنت است ــ دانسته
[26] علی بن عثمان هجویری, کشف المحجوب, ج1, ص346, چاپ و ژوکوفسکی, لنینگراد 1926, چاپ افست تهران 1371 ش.
[27] احمدبن محمد علا الدوله سمنانی, مصنفات فارسی, ج1, ص189, چاپ نجیب مایل هروی, تهران 1369 ش.
و به آن (تفرقه بی جمع) گفتهاند.[28] عمربن محمد سهروردی, عوارف المعارف, ج1, ص192, ترجمه ابومنصور عبدالمؤمن اصفهانی, چاپ قاسم انصاری, تهران 1364 ش.
در بعضی متون عرفانی, تشبیه و تعطیل را به جهت عظمت پروردگار ناگزیر دانسته و آن را نتیجه غلو در وحدانیت و گرایش عقل به تنزیه ــ که مغایر با خواست دل است ــ دانستهاند.[29] مجدودبن آدم سنایی, حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه, ج1, ص63, چاپ مدرس رضوی, تهران 1359 ش.
[30] احمدبن محمد علا الدوله سمنانی, مصنفات فارسی, ج1, ص136, چاپ نجیب مایل هروی, تهران 1369 ش.
[31] احمدبن محمد علا الدوله سمنانی, مصنفات فارسی, ج1, ص144, چاپ نجیب مایل هروی, تهران 1369 ش.
عارفان نیز گاهی به سبب بعضی دعاوی شاعرانه و عارفانه در معرض اتهام به تعطیل بودهاند.[32] هفتاد و سه ملت, یا, ج1, ص12, اعتقادات مذاهب: رساله ای در فرق اسلام از آثار قرن هشتم هجری, چاپ محمدجواد مشکور, تهران: عطائی, 1337 ش.
آرای دیگر معطله
به معطّله آرای فرعی نیز نسبت داده شده است, از جمله اینکه آنان معتقد بودهاند ایمان به دل است نه به زبان, و عذاب قبر و حوض و ملک الموت و سؤال نکیرومنکر و سخن گفتن موسی با خدا را انکار میکردهاند.
[33] محمود طاهر غزالی (نظام), رساله معرفه المذاهب, ج1, ص84, در محمدبن عبیداللّه ابوالمعالی, کتاب بیان الادیان, چاپ عباس اقبال, تهران (1312 ش).
بعضی از آنان قائل به تناسخ و گروهی بر این باور بودهاند که کفار پس از یک بار سوختن در دوزخ, دیگر نمیسوزند, درد و رنجی نمیکشند و مانند زغال در آنجا میمانند. [34] مطهربن طاهر مقدسی,