پاورپوینت گروه‌هاي مذهبي و اجتماعي تهران

    —         —    

ارتباط با ما     —     لیست پایان‌نامه‌ها

... دانلود ...

بخشی از متن پاورپوینت گروه‌هاي مذهبي و اجتماعي تهران :


گروه‌های اجتماعی و مذهبی تهران




تِهْران, پایتخت و بزرگ‌ترین شهر ایران, نیز استان و شهرستانی به همین نام در شمال مرکزی ایران می‌باشد. در این مقاله گروه‌های اجتماعی و مذهبی تهران در دوره‌های مختلف مورد توجه قرار خواهد گرفت.

فهرست مندرجات

1 - ساختار جمعیتی تهران
2 - ساختار طبقاتی جامعه تهران
3 - جامعه زنان
4 - گروه‌های شغلی
5 - گروه‌های دینی
5.1 - زردشتیان
5.2 - ارمنیان
5.3 - وضعیت اجتماعی اقلیت‌ها
6 - لوطی‌های محله
7 - پانویس
8 - منبع


ساختار جمعیتی تهران


ساختار جمعیتی جامعه سنت‌گرای تهران, ترکیبی مذهبی و متشکل از گروه‌های قومی و محلی گوناگون بوده است. فرهنگ مردم, فرهنگی بود برآمده از نظام کشاورزی روستایی و همراه با مجموعه‌ای از پندارها و باورهای تمثیلی و تفکرات اسطوره‌ای. مردم جامعه ذهنیتی رمزگرا و حماسه‌پذیر داشتند و در تقلید و تکرار گرته‌های رفتاری ـ اعتقادی نیاکانی خود سخت استوار و متعصب بودند و رفتارها, اعتقادات و باورهای نو را نوعی بدعت و در تقابل با نظام‌های سنتی کهن خود می‌پنداشتند.

[1] بلوکباشی, علی, چالش‌های اجتماعی و فرهنگی در بنیانگیری آموزش نوین, ج1, ص19, حافظ, تهران, 1385ش, شم‌ 32.


ویلم فلور

[2] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص19, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.

خصوصیات بارز جامعه دوره قاجار را داشتن پایگاه گسترده کشاورزی و حکمروایی گروهی کوچک نخبه بر جمعیتی انبوه بی‌سواد دانسته, و نوشته است: این گروه نخبه قدرتمند که با سواد در میانشان اندک بود, در شهر‌های مقر حکومت و مراکز فرهنگی و تجاری می‌زیستند و افرادی از همین گروه اعضای حکومت را تشکیل می‌دادند. شاه در رأس این گروه بود و به استبداد حکومت می‌کرد و خود را اسلام‌پناه و ظل‌الله می‌شمرد و رعایا و متابعانش او را ملجأ‌ دین و مرکز عالم می‌دانستند. مجدالملک در توصیف جامعه قاجار می‌نویسد: در این‌ جامعه ظلم بود و مظلوم.

[3] مجدالملک, رساله مجدیه, ج1, ص96, به کوشش فریدون گرکانی, تهران, 1358ش.

پرکینز در هشت سال اقامت در ایران..., در‌ 1259ق/ 1843م رعایا یا طبقات پایین اجتماعی را مانند گوسفندانی توصیف می‌کند که برای پشمشان نگهداری می‌شدند. او می‌نویسد: پشم این مردم را چنان از ته می‌چیدند و آن قدر این کار را زیاد و به دقت انجام می‌دادند که ارزش آن‌ها و بهره مالکانه‌شان را تقلیل می‌دادند. چنگ و دندان آز و طمع در میان آن‌ها چنان تیز بود که حتی مرغ تخم‌طلایی را نیز برای به دست آوردن تخمش می‌کشتند.

[4] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص21, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.

[5] اتحادیه, منصوره, زن در جامعه قاجار, ج1, ص33, کلک, تهران, 1373ش, شم‌ 55-56.


از آغاز شکل‌گیری شهر تهران چند گروه عمده قومی مانند ترک‌های قجر و افشار, ترکمن, عرب و فارس و گروه‌های دینی زردشتی, کلیمی, ارمنی و جمع کوچکی آسوری و گروه‌های محلی مهاجر شهرستانی مانند اصفهانی, قمی, آذربایجانی, کاشانی و جز این‌ها در تهران زندگی می‌کرده‌اند.

[6] آمار دارالخلافه تهران, به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه, ج1, ص27, تهران, 1368ش.

[7] آمار دارالخلافه تهران, به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه, ج1, ص340, تهران, 1368ش.

[8] آمار دارالخلافه تهران, به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه, ج1, ص346-347, تهران, 1368ش.

وجوه و شاخص‌های تمایزدهنده این گروه‌ها از یکدیگر, به‌جز ویژگی‌های خونی و تباری, و پیوند‌های تاریخی, ویژگی‌های فرهنگی مانند زبان, دین, آرایش‌های ظاهری و پوشش, مشترکات آیینی, مذهبی, اعتقادی, آداب و رسوم و تاحدی شیوه معیشتی بوده است. گروه‌های محلی از مردم شهر‌ها و روستا‌های مناطق دیگر ایران به تهران مهاجرت کرده بودند و ترکیب جمعیتی هر گروه برآیند آمیختگی گروه‌های قومی و بومی بود.

[9] یادداشت‌های علی بلوکباشی.

این گروه‌ها در ساختار اجتماعی جامعه, دست‌کم تا پیش از دوره مشروطیت, جدا از طبقه ممتاز جامعه که درباریان, بازرگانان و روحانیان را دربرمی‌گرفت, بیشتر در دو طبقه دیگر جامعه, یعنی طبقه متوسط شهری شامل صاحبان حرفه و کارگزاران دولت, و طبقه پایین شهری متشکل از رعیت و مزدبگیران قرار می‌گرفتند.

[10] برزین, سعید, ساختار سیاسی ـ طبقاتی و جمعیتی در ایران, ج1, ص15, اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی, تهران, 1373ش, س 8, شم‌ 9-10, نیز 11-12.


این گروه‌ها و قشرهای اجتماعی با مواضع طبقاتی مختلف و اشتغالات متنوع اقتصادی, اجتماعی و خدماتی که داشتند, هر یک دارای ویژگی‌ها و معارف و دانسته‌ها, یا به عبارتی دیگر, فرهنگ ویژه خود نیز بودند. این ویژگی‌های فرهنگی و مواضع خاص اجتماعی, آن‌ها را از یکدیگر جدا و متمایز می‌کرد. تامسن کنسول انگلیس, در گروه‌بندی اجتماعی ـ شغلی جمعیت تهران در 1287ق/1870م, 10 گروه جدا از هم را با مراتب متفاوت و شمار تخمینی جمعیت هر یک فهرست کرده است. در این گروه‌های ده‌گانه, 3 گروه نخست را بلند پایگان, کارمندان دولت, میرزاها و آدم‌های دربار؛ گروه چهارم را افراد مستقل و آزاد؛ گروه پنجم را تجار بزرگ و متنفذ؛ گروه ششم تا نهم را دکان‌داران, فروشندگان, صنعتگران, کارگران ساختمان؛ و گروه دهم را آدم‌ها و نوکر‌های گوناگون شکل می‌دادند.

[11] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص36, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.


پاکدامن

[12] پاکدامن, ناصر, میرزا عبدالغفار نجم‌الدوله و تشخیص نفوس دارالخلافه, ج1, ص345, فرهنگ ایران زمین, تهران, 1353ش, شم‌ 20.

در شرح و تفسیر نتایج سرشماری عبدالغفار منجم‌باشی (نجم‌الملک) در 1286ق/1869م, به جنبه‌هایی از ترکیب طبقاتی و قشربندی اجتماعی مردم تهران در آن زمان اشاره می‌کند و می‌نویسد: بنابراین گزارش گروهی از مردم تهران از قِبَل خانواده‌های متنفذ و متمولْ زندگی و معاش می‌کردند و حدود 17 هزار نفر از جمعیت 147 هزار نفری تهران (جدا از شمار سپاهیان مقیم در دارالخلافه) از گروه وابستگان و خادمان بودند: 10 هزار نوکر, 756 غلام‌سیاه و 104‘3 کنیز سیاه. شمار زنان خدمتکار را هم باید به نوکرها افزود. عبدالغفار نوکرها را اشخاص معطله که از علوم و حِرَف و صنایع بی‌بهره مانده‌اند و محضِ عجز و قصور خود نوکری اختیار نموده‌اند معرفی می‌کند و شمار آن‌ها را در تهران رو به تزاید دانسته است.

[13] آمار دارالخلافه تهران, به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه, ج1, ص346, تهران, 1368ش.



ساختار طبقاتی جامعه تهران


با بررسی و تحلیل گروه‌بندی اجتماعی ـ شغلیِ تامسن و قشربندی توده رعیت جامعه تهران در دوره ناصری می‌توان این گروه‌ها را به چند مجموعه متمایز از یکدیگر در ترکیب طبقاتی جامعه آن روز شهر تهران تقسیم کرد. نخست گروه ممتاز, یا متنفذ و متمول جامعه, متشکل از رجال درباری و حکومتی و روحانیان, دوم گروه بازرگانان, سوم صنعتگران و اهل حِرَف, چهارم گروه عرضه‌کنندگان کالا و خدمات, پنجم کارگران و ششم گروه رعیت و خدمتگزار و نوکر پیشه. تامسن از علمای دینی و زارعان نام نبرده است, لیکن به احتمال قوی علما در فهرست او در زمره بلندپایگان, و زارعان در سلک‌ افراد آزاد و مستقل قرار می‌گرفته‌اند.
فلور اعضای جامعه دوره قاجار را در 3 طبقه گروه‌بندی می‌کند. طبقه بالا: مقامات رسمی, سپاهیان, وزرا و مانند آن‌ها؛ طبقه متوسط: مالکان, بازرگانان و ربا دهندگان؛ و طبقه پایین: نوکران, کسبه جز و صنعتگران.

[14] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص29, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.

همچنین او افراد این 3 طبقه را از لحاظ پوشش, شیوه تکلم, تحصیلات, قدرت سیاسی و مانند آن‌ها از یکدیگر متمایز می‌داند.

[15] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص24, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.


در این جامعه کسانی که با هم ازدواج می‌کردند, از لحاظ مقام اجتماعی با یکدیگر برابر بودند. در آن زمان ازدواج یک امر خانوادگی به شمار می‌رفت و در ایجاد اتحاد میان افراد گروه‌ها و طبقات مختلف نقشی ایفا نمی‌کرد. تحرک اجتماعی در جامعه ناچیز بود و هر کس می‌کوشید تا مقام و موقعیت خود را در گروه و طبقه حفظ کند. در طبقه‌بندی فلور نیز قرارگاه طبقاتی روحانیان و طبیبان مشخص نشده است, لیکن به احتمال بسیار گروه روحانی در طبقه بالا, و گروه طبیبان در طبقه متوسط جامعه جا داشتند.
در جامعه توسعه‌یافته بعدی دوره قاجار, به ویژه از انقلاب مشروطیت به این سو, علما و روحانیان و اطبا 3 گروه برجسته و مهم اجتماعی را شکل می‌دادند که نقشی مؤثر در جامعه داشتند. فلور در جای دیگر علما را بیش از طبقات دیگر مورد احترام و اعتماد عامه مردم معرفی می‌کند. وی می‌نویسد: میزان احترام و اعتماد مردم به روحانیان به میزان درستی آنان و متحد نشدنشان با مقامات حکومتی بستگی داشته است. روابط علما با کسبه و صنعتگران بسیار استوار بوده است. تجار و بازاریان که بسیار مذهبی بودند و علم را فقط در انحصار علمای روحانی می‌دانستند, این گروه را به چشم رهبران روحانی می‌نگریستند.

[16] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص23-24, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.


برزین ساختار طبقاتی جامعه تحول‌یافته بعد از انقلاب مشروطیت تاکنون را به تسامح در 4 طبقه ممتاز, متوسط, کارگر و روستایی جای می‌دهد که هر طبقه نیز دربرگیرنده چند گروه و قشر بوده است. در این دوره نیز, هیئت حاکمه, یعنی گروه دولتیان همچنان چون گذشته در رأس هرم قدرت قرار می‌گرفتند. برزین نیز مانند فلور درباریان, روحانیان برجسته و تجار بزرگ را گروه‌های شکل‌دهنده طبقه ممتاز جامعه دوره قاجار معرفی می‌کند و می‌نویسد: درباریان بیش‌تر از خاندان قاجار بودند که شاه و هیئت حاکمه در رأس آن‌ها قرار داشتند و بر تمام طبقات دیگر مسلط بودند. انقلاب مشروطیت این ساختار سیاسی را از هم پاشید و حضور تجار بزرگ, روحانیان, رهبران عشایر و مالکان را در رأس نهادِ جدید التأسیس مجلس و تشکیلات دیوانی حاصل این دگرگونی قرار داد.

[17] برزین, سعید, ساختار سیاسی ـ طبقاتی و جمعیتی در ایران, ج1, ص15, اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی, تهران, 1373ش, س 8, شم‌ 9-10, نیز 11-12.

[18] برزین, سعید, ساختار سیاسی ـ طبقاتی و جمعیتی در ایران, اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی, تهران, 1373ش, س 8, شم‌ 9-10, نیز 11-12.


به نظر فلور طبقه متوسط به دو گروه وابستگان به بخش خصوصی و وابستگان به بخش دولتی تقسیم می‌شدند. دو گروه بازاریان سنتی و سرمایه‌داران جدید (تجاری, صنعتی و خدماتی) در بخش خصوصی فعالیت می‌کردند و گروه دولتی را بیش‌تر کارمندان تشکیل می‌دادند که بر کارگزاران اداری, تکنیسین‌ها, متخصصان, مسئولان فرهنگی و رده‌های مختلف نیروهای مسلح و مدیران اشتمال داشت. این طبقه برخاسته از شهر و ریشه تاریخی در شهرنشینی دارد و به لحاظ سنتی علاوه بر کارگزاران دولت, گروهی از تجار و علمای دینی را هم که از اقتدار سیاسی برابر برخوردار بودند, دربرمی‌گرفت.

[19] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص22, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.


طبقه پایین شهری شامل کارگران صنعتی, آلونک‌نشینان, مهاجران روستایی و گروه‌های بیکار و ولگرد بودند. این طبقه چه روستایی و چه شهرزادگان عموماً فرهنگ روستایی داشتند و کمابیش به روستا‌ها و جامعه‌های روستایی خود وابسته بودند. آلونک‌نشین‌ها گروه بزرگی را شکل می‌دادند که با عناوینی مانند حاشیه‌نشین, گودنشین, آلونک‌نشین

[20] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج1, ص19, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.

[21] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج1, ص21, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.

و بعد‌ها مفت‌آبادنشین خوانده شده‌اند. گروه آلونک‌نشین غالباً مردمی بودند که از جامعه سنتی روستایی خود گسسته, و به شهر تهران روی آورده بودند. آن‌ها بیش‌تر تخصصی ندارند و بی‌کارند و گرفتار یک نوع بی‌ریشگی اجتماعی و فرهنگی‌اند.

[22] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج1, ص21, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.

[23] یادداشت‌های علی بلوکباشی.


ساختار سیاسی طبقات ممتاز دوره مشروطیت چندان دوام نیافت و با به قدرت رسیدن رضا شاه, در دهه 1300ش بنیاد آن فرو ریخت و اعضای دربار پهلوی و کارگزاران عالی‌رتبه دولتی و افسران ارشد ارتش در رأس هرم قدرت نشستند و هیئت سیاسی حاکم را تشکیل دادند.

[24] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج1, ص21, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.

[25] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص26, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.


در میان گروه‌های اجتماعی جامعه قاجار دو گروه تجار و علما بسیار به هم نزدیک بودند و با یکدیگر وجوه مشترک بسیاری داشتند. این دو گروه در جامعه ایران, به ویژه تهران, دو قدرت مستقل از حکومت و صاحب نفوذ در جامعه به شمار می‌رفتند. تجار بسیار مذهبی و مُصرّ به اجرای احکام و آیین‌های دینی بودند و معمولاً ازدواج میان خانواده‌های آن‌ها و گروه علما انجام می‌گرفت. تجار در وصلت با خانواده علما برای خود کسب افتخار می‌کردند و به خود می‌بالیدند.

[26] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص153-154, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.


تجار بزرگ نقش مهمی در توسعه عمران و کمک به ساختن بازار, مسجد, کاروان‌سرا, پل و بنیان‌گذاری مؤسسات خیریه و نیکوکاری داشتند و به خانواده‌های فقیر نیز کمک می‌کردند. نوع پوشش آن‌ها متمایز از دیگران بود. تجار بزرگ عمامه‌هایی از شال ترمه بر سر می‌گذاشتند, در صورتی که تجار معمولی کلاه بخارایی بر سر می‌نهادند و لباس رسمی‌شان ارخالق و از پارچه پنبه‌ای, مخمل یا ساتن و پیراهنشان کتانی بود. در فصول سرد قبای بَرَک می‌پوشیدند و با کمربند کتانی, ابریشمی یا چرمی آن را می‌بستند. شلوارهای گشاد پنبه‌ای سیاه یا آبی رنگ به پا می‌کردند. کفش‌هایشان از چرم ساغری بود. وقتی به گردش یا ملاقات کسی می‌رفتند, عبا یا ردای گشادی بافته از موی شتر, بَرَک یا پارچه کشمیر به روی شانه‌های خود می‌انداختند.

[27] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص154-155, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.


حکیم باشیان و طبیبان عموماً سر خود را از ته می‌تراشیدند و به جای کلاه تاتاری عمامه بر سر می‌گذاشتند و شال پهنی به کمر می‌بستند و لوله‌ای کاغذ و دواتی در پَرِ شالشان می‌نهادند. معمولاً چوب‌دستی بلند به دست می‌گرفتند و نعلینی از چرم ساغری سبز به پا می‌کردند و با گام‌هایی شمرده راه می‌رفتند و با طمطراق سخن می‌گفتند و تسبیح دانه‌درشت می‌گرداندند. در آن دوره اگر کسی می‌خواست طبیب شود, فقط کافی بود که بدون خواندن درس و فراگرفتن معلومات مقدماتی نظری, چند گاهی در محکمه طبیبی حاذق مشغول شود و نسخه‌ها را رونویس کند و پس از مدتی کار, خود را طبیب بنامد و به معالجه مردم بپردازد.

[28] پولاک, یاکوب ادوارد, سفرنامه, ج1, ص396, ترجمه کیکاووس جهانداری, تهران, 1361ش.

[29] پولاک, یاکوب ادوارد, سفرنامه, ج1, ص396-429 برای آگاهی درباره صنف طبیبان سنتی و شیوه طبابت و درمان آن‌ها و عقاید مردم نسبت به آن‌ها در دوره ناصری, ترجمه کیکاووس جهانداری, تهران, 1361ش.

[30] مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی, دانشنامه بزرگ اسلامی, ج14, ص5572, پوشاک, درباره لباس گروه‌های دیگر.


جامعه تهران دوره قاجار را با اندکی مسامحه می‌توان یک جامعه نیمه فئودالی ـ نیمه قبیله‌ای دانست. حکومت در این جامعه به دست افرادی از ایل قاجار بود و گروه بزرگی از آن ایل در شهر همراه با اعضایی از ایلات دیگر می‌زیستند.

[31] معتمدی, محسن, آب تهران و مشکلات و راه حل‌ها, ج1, ص13-14, مجله باستان‌شناسی و تاریخ, تهران, شهریور 1369ش.

پس از انقراض سلطنت قاجار, جامعه تهران اندک اندک از شکل پیشین خود بیرون می‌رود و شکل و فاصله طبقاتی در جامعه بیش‌تر می‌شود و اختلافات طبقاتی به صورتی آشکار میان ساکنان محلات شهر نمایان می‌گردد و محلات بر اساس موضع و پایگاه اجتماعی, اقتصادی و سیاسی ساکنان آن به محله‌های ثروتمند‌نشین, رجال‌نشین, کارمندان, کارگران و پیشـه‌وران و مراکز تجارتـی و صنعتـی شناختـه می‌شونـد.

[32] معتمدی, محسن, آب تهران و مشکلات و راه حل‌ها, ج1, ص17, مجله باستان‌شناسی و تاریخ, تهران, شهریور 1369ش.



جامعه زنان


جامعه‌های شهرنشین ایران در دوره قاجار, به‌ویژه جامعه شهرنشین تهران, به مفهوم کلی به دو بخش متمایز جامعه مردانه و جامعه زنانه تقسیم می‌شدند. زندگی در هر یک از این دو جامعه تحت نظامات و اصول و قواعدی خاص جریان داشت. مردان در بیرون از خانه, و زنان در درون خانه نقش ایفا می‌کردند. مردان خانواده‌های رجال و اعیان در بیرونی, و زنان آن‌ها در اندرونی خانه‌هایشان که قلمروی جدا از هم داشت, فعالیت می‌کردند. بیرونی محیطی ظاهر و آشکار و مرتبط با خارج از خانه و فضایی آزاد برای رفت‌وآمدهای مردان خودی و بیگانه بود. برعکس اندرونی محیطی پوشیده و نهان از دیگران و نامحرمان, به ویژه مردان بیگانه و حتی مردان خویشاوند بود.

[33] یادداشت‌های علی بلوکباشی.

رتق‌وفتق امور سیاسی و اقتصادی و کسب دانش و معرفت رسمی و کتبی به مردان, و گرم ‌نگهداشتن کانون یا اجاق خانواده و تربیت فرزندان در سال‌های نخستین و کودکی و امور عاطفی به زنان اختصاص داشت.

[34] بهنام, جمشید, ساخت‌های خانواده و خویشاوندی در ایران, ج1, ص16-17, تهران, 1350ش.

زن ناموس خانواده و پاره‌ای از خانه به شمار می‌رفت و مردانْ زنان را با الفاظ مختلف خانه, منزل, اندرونی

[35] مهدی, علی‌اکبر, در جامعه‌شناسی خانواده ایرانی, ج1, ص20, تهران, 1354ش.

و ضعیفه خطاب می‌کردند.
در آن زمان کار کردن در بیرون از خانه برای زنان از هر طبقه و قشر عیب به شمار می‌رفت. کار زنان منحصر به پخت‌و‌پز, دوخت و دوز, شوهرداری, زاییدن و بزرگ کردن کودکان بود. اگر زنی در بیرون از خانه می‌رفت و کار می‌کرد, پشت سرش لیچار (سخنان یاوه و ناپسند) می‌گفتند. مسئولیت‌های اجتماعی, اقتصادی و اداری بر عهده مردان بود و زنان تهرانی در آن‌ها نقش و اثری نداشتند. در پیش از مشروطیت یک زن کلانتر به نام حاجی گیلانی خانم در تهران بود که خود را به جامه مردان آراسته بود. او سرداری ماهوت قرمز می‌پوشید, شلوار ماهوت آبی به پا می‌کرد, پوتین می‌پوشید, کلاه پوست تخم‌مرغی به سر می‌گذاشت و یک قمه نیز زیر سرداری خود می‌بست. این زن از طرف نظمیه مأمور رسیدگی به کارهای زنانه و مجرمان زن بود.

[36] مونس‌الدوله, خاطرات, ج1, ص8, به کوشش سیروس سعدوندیان, تهران, 1380ش.

بنابر آمار 1320ق/1903م چند تن زن هم در اندرون برخی خانه‌های اعیان مشغولیت‌هایی داشتند. مثلاً ملاشهربانو, ضعیفه دارو چشم‌کن؛ سکینه خانم, گیس‌سفیدِ اندرون.

[37] آمار دارالخلافه تهران, به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه, تهران, 1368ش.

[38] اتحادیه, منصوره, رشد و توسعه شهر تهران در دوره صفوی, ج1, ص160, تحقیقات اسلامی, تهران, 1374ش.

[39] آمار دارالخلافه تهران, به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه, ج1, ص82 درباره اشتغالات برخی از زنان, تهران, 1368ش.

[40] آمار دارالخلافه تهران, به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه, ج1, ص97 درباره اشتغالات برخی از زنان, تهران, 1368ش.

[41] آمار دارالخلافه تهران, به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه, ج1, ص100 درباره اشتغالات برخی از زنان, تهران, 1368ش.


در اندرونی خانه‌های اعیان چند خدمتگزار با عنوان آشپز, اتاق‌دار, صندوق‌دار, قلیان‌ چاق‌کن و زنی با عنوان گیس سفید (سرپرست خدمه) کار می‌کردند. آشپز هیچ‌گاه جلو خانم ظاهر و آفتابی نمی‌شد. اتاق‌دار اتاق‌ها را آب و جارو و تمیز می‌کرد؛ صندوق‌دار رخت و لباس و جواهرات خانم را نگهداری می‌کرد؛ و گیس‌سفید کلیدهای انبار برنج و روغن و چیزهای دیگر را در دست داشت و بر کار پیشخدمت‌ها نظارت می‌کرد.

[42] مونس‌الدوله, خاطرات, ج1, ص267, به کوشش سیروس سعدوندیان, تهران, 1380ش.


اعیان معمولاً 3 رنگ کنیز: سیاه‌برزنگی, کشمشی رنگ و سفید در خانه‌هایشان نگهداری می‌کردند. کنیزهای سفید یا از دخترانِ ترکمنِ اسیر شده یا از دخترانِ گرجیِ ربوده شده بودند. قیمت آن‌ها با هم تفاوت داشت و دلالان بازاری آن‌ها را می‌فروختند. خرید و فروش کنیز در تهران تا اولین سال‌های مشروطیت معمول بود و پس از آن ممنوع شد. برخی خانم‌ها کنیزهایشان را به عقد غلام سیاه‌ها درمی‌آوردند تا فرزندان آن‌ها خانه‌زادان خانواده شوند. کنیزان را دده, و دده‌هایی که در آشپزخانه کار می‌کردند دده مطبخی می‌نامیدند. برخی از خانم‌ها نیز که بی‌اولاد بودند, بچه کنیزی را به اولادی قبول می‌کردند و به هنگام مرگ میراثی برای آن‌ها می‌گذاشتند.

[43] مونس‌الدوله, خاطرات, ج1, ص298-299, به کوشش سیروس سعدوندیان, تهران, 1380ش.

این کنیزان به نام‌های غنچه‌ دهان, سَمَن بَر, زعفران, صنوبر و به نام‌هایی مانند آن‌ها خوانده می‌شدند.

[44] کتیرایی, محمود, از خشت تا خشت, ج1, ص234, تهران, 1348ش.

[45] کتیرایی, محمود, از خشت تا خشت, ج1, ص232-235 برای اطلاع بیشتر, تهران, 1348ش.


در زمستان‌ها عامه مردم کُرسی, و اعیان کرسی و بخاری می‌گذاشتند. توده مردم چاله‌کرسی, و اعیان منقل داشتند. اول پاییز چاله‌کرسی‌ها را گچ‌مالی می‌کردند و خاکه زغال را می‌شستند و از آن گلوله و کوفته زغالی درست می‌کردند و در آفتاب می‌گذاشتند تا خشک و برای سوختن آماده شود. اعیان نیز هیزم سوخت زمستانی خود را در پاییز آماده می‌کردند. آن‌ها روزها بخاری روشن می‌کردند و شب‌ها زیر کرسی می‌خوابیدند.

[46] مونس‌الدوله, خاطرات, ج1, ص308, به کوشش سیروس سعدوندیان, تهران, 1380ش.

در خانه‌های اعیان, خدمتکاران زن, و در خانه‌های توده مردم, کدبانوان خاکه‌های زغال را می‌شستند و با آن‌ها گلوله و کوفته زغالی درست می‌کردند.
در بیش‌تر خانه‌ها تنوری کار گذاشته بودند. در زمستان که برف و باران راه مواصلاتی را می‌بست و فراهم کردن آرد و نان دشوار بود, نان سفره خانه را در تنور خانه‌ها می‌پختند. هر ساله در اول پاییز مردِ خانه یکی دو جوال آرد برای مصرف نان زمستانی تهیه می‌کرد و در خانه می‌گذاشت. کدبانوی خانه, هفته‌ای یا دوهفته یک‌بار تنور خانه را با بوته و پشکل روشن می‌کرد و نان می‌پخت و مردخانه را از زحمت رفتن به بازار و خرید نان از نانوایی می‌رهاند. از این‌رو, در میان زنان تهرانی این مثل که شوهرم شغال باشه, آردم توی جوال باشه! زبانگرد بود. برخی از زنان که دل پرسودایی داشتند, می‌گفتند: شوهرم جوان باشه, آردم تو سرمه‌دان باشه!

[47] مونس‌الدوله, خاطرات, ج1, ص308, به کوشش سیروس سعدوندیان, تهران, 1380ش.

نان‌پزی در خانه اعیان و اشراف به عهده کنیزان و زنان خدمتگزار بود.
هر نوع تصمیم در امور اقتصاد خانواده و شوهر کردن و زن گرفتن فرزندان, انتخاب پسر یا دختر برای همسری فرزندان و انتخاب نوع شغل برای فرزندان ذکور با مردان بود و زنان جز پیروی از اراده مردان و اطاعت از آنان راه دیگری نداشتند.

[48] یادداشت‌های علی بلوکباشی.

لوئی ماسینیون, ایران‌شناس فرانسوی, درباره پایگاه زن ایرانی در گروه خانواده شوهر می‌گوید: زن همواره میزبانِ بیگانه خانه است, کسی است که آمده است و باید روزی برود!. به همین سبب در زبان ترکی به عروس گلین می‌گویند, یعنی کسی که می‌آید. اصل پدر و تبار پدری است و این ضرب‌المثل که پشت‌پشتِ پدره, مادر رهگذره! گویای این اصل است.

[49] بهنام, جمشید, ساخت‌های خانواده و خویشاوندی در ایران, ج1, ص40, تهران, 1350ش.


پوشاک و آرایش زنان تهران‌نشین در دوره قاجار نیز مخصوص بود. زنان معمولاً شلواری گشاد به نام چاقچور به پا می‌کردند که تا مچ پا را می‌پوشاند. چهره را با پیچه یا روبنده, و گیسوان را با روسری, دستمالی سفید یا رنگین, می‌پوشاندند و چادر سیاه یا چادر‌نمازی رنگین بر سر می‌کردند. گیسوانشان را معمولاً بلند نگه می‌داشتند و می‌بافتند. دست و پای خود را با حنا رنگ می‌کردند که به اصطلاح می‌گفتند خضاب یا نگار گذاشته‌اند. صورتشان را سفیداب می‌مالیدند و بر ابروان و مژگان خود وسمه سرمه می‌کشیدند و به گونه‌هایشان سرخاب می‌مالیدند و هفت قلم آرایش یا هرهفت برای آرایش چهره خود به کار می‌بردند.

[50] ایرانشهر, کمیسیون ملی یونسکو در ایران, ج1, ص193, تهران, 1342-1343ش.

[51] مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی, دانشنامه بزرگ اسلامی, ج14, ص5572, پوشاک, درباره پوشاک زنان.

معمولاً زنان گیسوان خود را تَکی, هفت تایی بیست و یک‌تایی یا چهل و یک تایی می‌بافتند. زنان تهرانی آن دوره باور داشتند که بی‌حساب بافتن موی شگون ندارد و زندگی زن را آشفته می‌کند. بعدها نوع آرایش گیسوی زنان تغییر کرد و سبک آراستن مو به صورت آلاگارسون فرانسوی (آرایشی مانند موی سر مردان) باب شد.

[52] سیفی فمی تفرشی, مرتضی, تهران در آیینه زمان, ج1, ص188, تهران, 1369ش.


خال‌کوبی نیز نوعی آرایش زنانه رایج میان بانوان تهران, به‌ویژه زنان دوره ناصری بود. جای کوبیدن خال و شکل خال‌ها بستگی داشت به منظور زنان از خال‌کوبی. کوبیدن خال‌هایی به شکل یک بوته گل یا یک گنجشک روی غبغب, یا دو گنجشک در دوسوی بوته گل و یا یک بوته گل, یا نقش سرو روی سینه؛ کوبیدن خال‌هایی روی پیشانی, گونه‌ها, کنار لب بالا و زیرلب پایین و میان دو ابرو, همه معمولاً برای زیبایی؛ و کوبیدن خال محبت روی زبان یا زیرناف برای افزوده شدن مهرشوهر و سپید بختی بود. برای دور کردن چشم بد و درمان برخی از دردها نیز خال می‌کوبیدند.

[53] کتیرایی, محمود, از خشت تا خشت, ج1, ص406-407, تهران, 1348ش.

[54] جودت, حسین, تهران در گذشته نزدیک از زمان, ج1, ص64, تهران, 1356ش.

[55] پولاک, یاکوب ادوارد, سفرنامه, ج1, ص428, ترجمه کیکاووس جهانداری, تهران, 1361ش.

مردان, به ویژه جوانان و داش‌مشدی‌ها هم خال‌کوبی می‌کردند.

[56] مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی, دانشنامه بزرگ اسلامی, خال‌کوبی.


با دگرگونی شکل خانواده در جامعه امروزی تهران و کوچک شدن و صورت هسته‌ای یافتن خانواده, فرزندان دوره مجردی خود را با پدر و مادر می‌گذرانند و پس از ازدواج زندگی مستقلی را آغاز می‌کنند. بیشتر زنان خانواده آزادی خود را که از آنان گرفته شده بود, کم‌و‌بیش بازیافته‌اند و از راه رسانه‌های عمومی با الگوهای رفتاری زنان در جامعه و فرهنگ غربی آشنا شده‌اند و سبک نوینی را تجربه می‌کنند. زنان جامعه کنونی تهران, دیگر همچون زنان جامعه سنتی دوره قاجار یک نیروی زاینده مطلق یا خدمتکار خانه نیستند, بلکه همراه کدبانوگری و مدیریت و مربی‌گری در تربیت فرزندان, تا حدودی از استقلال فردی اجتماعی و اقتصادی نیز برخوردارند. زنان در بیرون از خانه در کارخانه‌های صنعتی, مؤسسات اجتماعی و فرهنگی دولتی و غیردولتی, نهاد‌ها, ادارات, انجمن‌ها و هنرکده‌ها دوش به دوش و پا به پای مردان فعالیت و خدمت می‌کنند. درصد بالایی از دانشجویان دانشگاه‌ها, آموزشگاه‌های عالی و هنرستان‌های تهران را دختران و زنان تشکیل می‌دهند و در انواع ورزش‌ها و رقابت‌ها, مسابقات ورزشی و هنر‌های تجسمی و موسیقی داخل و خارج کشور حضور فعال دارند. زن امروز تهرانی اغلب به دنبال همسر نمی‌رود و به شوهر به چشم نان‌آور نمی‌نگرد. از ازدواج مفهومی دیگر از مفهوم گذشته دارد و او را همسر و شریک زندگی احساسی, عاطفی, اجتماعی و اقتصادی خود می‌خواهد.

[57] یادداشت‌های علی بلوکباشی.

[58] مهدی, علی‌اکبر, در جامعه‌شناسی خانواده ایرانی, ج1, ص52-54, تهران, 1354ش.



گروه‌های شغلی


در جامعه سنتی تهران پیشه‌ها تقریباً موروثی بود و از پدر به فرزندان پسر انتقال می‌یافت. پسران دنباله کار و پیشه پدران خود را می‌گرفتند و اسرار و فنون حرفه را از آنان می‌آموختند و سینه به سینه به آیندگان انتقال می‌دادند.

[59] ایرانشهر, کمیسیون ملی یونسکو در ایران, ج1, ص183, تهران, 1342-1343ش.

نجم‌الملک در آمار 1286ق درباره ارباب حِرَف و صنایع در تهران گروه مردان از رده بزرگان مانند تاجر و ملاک را با عنوان آقایان, و صنعتگران, پیشه‌وران و دکان‌داران, اعم از عمده فروش و خرده فروش را با عنوان کسبه طبقه‌بندی می‌کند.

[60] آمار دارالخلافه تهران, به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه, ج1, ص347-349, تهران, 1368ش.

[61] طالقانی, محمود, مطالعات جامعه‌شناسی شهر تهران, ج1, ص7, تهران, 1369ش.

استادکاران و شاگردان هر حرفه و صنف در زمره صنف به شمار می‌آمدند و ساختار اجتماعی ـ اقتصادی جامعه تهران را پدید می‌آوردند.

[62] طالقانی, محمود, مطالعات جامعه‌شناسی شهر تهران, ج1, ص7, تهران, 1369ش.


تامسن در 1298ق/1880م, 20 پیشه شامل نجار, تفنگ‌ساز, سراج, خیاط, ساعت‌ساز, نقاش (منظور نقاش ساختمانی), کلاه‌دوز, سنگ‌تراش, حکاک, صحاف, شیشه‌بر, مسگر, آهنگر, صباغ, مطبعه چی, پنبه ریس, زرگر, چاروادار, کفاش و نعلبند را نام می‌برد و آن‌ها را از گروه صنعتگران به شمار می‌آورد. کل جمعیت اعضای این پیشه‌ها را نیز 950‘28 تن ذکر می‌کند.

[63] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص36, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.

[64] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص38 درباره صورت مشاغل و شمار استادکاران و کارگران ماهر و شاگردان هر پیشه و صنعت به تفکیک, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.


به دستور ناصرالدین شاه تمام اهل حرفه و صنعت را در ساختمان مجمع‌الصنایع در خیابان باب همایون گرد آوردند و در حجره‌های متعدد آن سکنا دادند و هر حجره را به صنعتگری اختصاص دادند تا به کار صنعت بپردازد.

[65] ذکا , یحیی, تاریخچه ساختمان‌های ارگ سلطنتی تهران, ج1, ص343-344 درباره اسامی اصناف مجمع‌الصنایع و کالاهای ساخت هر یک با نام استاد حرفه, تهران, 1349ش.

[66] , ذکا , یحیی, ج1, ص347 درباره اسامی اصناف مجمع‌الصنایع و کالاهای ساخت هر یک با نام استاد حرفه, تاریخچه ساختمان‌های ارگ سلطنتی تهران, تهران, 1349ش.

بنا بر نوشته‌ای در یک مجموعه خطی, شمار استادان و شاگردان مجمع‌الصنایع در 14 محرم 1269, 45 استاد و 144 شاگرد بوده است.

[67] ذکا , یحیی, تاریخچه ساختمان‌های ارگ سلطنتی تهران, ج1, ص369-373 برای مشخصات هر حجره و نام استادان و شمار شاگردان هر استاد, تهران, 1349ش.


در 1345ق/1306ش, 202 نوع شغل مشخص در تهران فعالیت می‌کردند که نمایانگر اوضاع اجتماعی جامعه تهران در اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی بود. در آن زمان 734 تاجر در 14 رشته تجارتی در بازار تهران کار می‌کردند که حدود 3/5 صاحبان‌حرفه و کسب را تشکیل می‌دادند.

[68] ‌اشرف, احمد, موانع تاریخی رشد سرمایه‌داری در ایران دوره قاجار, ج1, ص24, تهران, 1359ش.

[69] ‌اشرف, احمد, موانع تاریخی رشد سرمایه‌داری در ایران دوره قاجار, ج1, ص24 درباره جدول مشخصات عمده تجار و اصناف, تهران, 1359ش.

در سرشماری سال 1311ش جمعاً 334 شغل گوناگون: 151 صنعت و حرفه, 4 پیشه حمل و نقل, 163پیشه مربوط به کسب و تجارت و 16 شغل متفرقه مانند کمپانی بیمه, کلوپ ورزشی, مسافرخانه, سینما, تئاتر, مطب, کارخانه چراغ برق و مانند آن‌ها در تهران دایر بوده است.

[70] سالنامه سرشماری نفوس شهر طهران (سومین احصائیه بلدیه تهران), تهران, ج1, ص89-101 برای صورت اسامی صنایع و حِرَف, 1312ش.


مسعود کیهان صورتی از احصائیه اصناف را با ذکر نام نوع پیشه‌ها, شمار دکان‌ها, استادکاران, کارگران و پادو‌ها در 202 شغل به دست می‌دهد.

[71] کیهان, مسعود, جغرافیای مفصل ایران, ج2, ص327-333, تهران, 1311ش.

ظاهراً کیهان و اشرف هر دو از یک منبع مشترک, یعنی سرشماری نفوس شهر تهران (1312ش), در نقل آمار مربوط به اصناف استفاده کرده‌اند. در فهرست اخیر بسیاری از مشاغل با عنوان کسب‌های متفرقه آمده‌اند که کیهان در پانویس نام 28 شغل از آن‌ها مانند دلوسازی, شیشه‌فروشی, تَرْکِش دوزی و سرقلیان فروشی را می‌آورد.

[72] کیهان, مسعود, جغرافیای مفصل ایران, ج2, ص333, تهران, 1311ش.

پس از شکل‌گیری بازار تهران, صاحبان هر صنعت و پیشه‌ بازار و راسته بازار ویژه خود را داشت, مانند بازار ارسی‌دوزها (کفاش‌ها), بازار مسگران و بازار آهنگران.

[73] ویلز, چارلز جیمز, تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه, ج1, ص304, ترجمه سیدعبدالله, به کوشش جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام, تهران, 1363ش.

[74] مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی, دانشنامه بزرگ اسلامی, بازار.


اعضای هر یک از حرفه‌های قدیم تهران معمولاً از صاحبان حرفه یک یا دو شهر ترکیب می‌یافتند؛ مثلاً اعضای صنف خباز تهران بیش‌تر مشهدی

[75] مستوفی, عبدالله, شرح زندگانی من, ج3, ص400, تهران, 1341-1343ش.

و قمی

[76] یادداشت‌های علی بلوکباشی.

بودند. مازندرانی‌ها کار و کاسبی را با کیسه‌کشی حمام یا حلاجی و لحاف دوزی در تهران آغاز می‌کردند و پس از چندی گرمابه می‌خریدند و گرمابه‌داری می‌کردند, یا به خرید و فروش و تجارت پشم و پنبه می‌پرداختند. قزوینی‌ها با کالاهای تولید قزوین مانند قاشق و ملاقه چوبی به تهران می‌آمدند و بعد خرازی فروش می‌شدند. کاشی‌ها و نطنزی‌ها به آب‌آلو فروشی و تون‌تابی و شاه توت و آب زرشک فروشی و خانه‌شاگردی می‌پرداختند.

[77] سیفی فمی تفرشی, مرتضی, تهران در آیینه زمان, ج1, ص178-179, تهران, 1369ش.

همشهری‌های هم‌شغل عمدتاً در قهوه‌خانه‌هایی خاص پاتوغ می‌گرفتند. پیشه‌وران و صنعتگران هر روز پس از دست‌کشیدن از کار روزانه و در ایام و اوقات تعطیل و فراغت در قهوه‌خانه‌ها جمع می‌شدند و ساعت‌ها به گفت‌وگو و تبادل‌نظر درباره کارهای روزمره اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و رد و بدل‌کردن اطلاعات می‌پرداختند و مسائل صنفی و شغلی را با هم در میان می‌گذاشتند و به کاریابی و کار راه‌اندازی می‌پرداختند. در هر قهوه‌خانه اعضای یک یا چند صنف و پیشه پاتوغ می‌گرفتند. مثلاً کارگران خبازی و بناها در چند قهوه‌خانه از جمله قهوه‌خانه پاچنار؛ قصاب‌ها و خرپاکوب‌ها در قهوه‌خانه پنجه‌باشی؛ و بار فروش‌ها و سلّاخ‌ها و صیفی‌کار‌ها در قهوه‌خانه طیب پاتوغ داشتند.

[78] بلوکباشی, علی, قهوه‌خانه‌های ایران, ج1, ص10-11, تهران, 1375ش.

[79] بلوکباشی, علی, واژه سنگک و پیشینه سنگک‌پزی در ایران, ج1, ص38-39 برای پاتوق‌های اهل حرفه و صنعت در تهران, هنر و مردم, تهران, 1347ش, شم‌ 74-75.


هر یک از رجال و بزرگانِ شهرِ تهران اعضای یک یا چند صنف را زیر حمایت و سرپرستی و اداره خود داشتند. مثلاً همان‌طور که اعتمادالسلطنه در روزنامه خاطرات

[80] اعتمادالسلطنه, محمدحسن, روزنامه خاطرات, ج1, ص91, به کوشش ایرج افشار, تهران, 1345ش.

بیان می‌دارد, قصابی‌های گوشت گاو فروش در اداره امین‌السلطان؛ علاف‌ها, صراف‌ها و بزازها تحت سرپرستی عزت‌الدوله؛ سرپرستی صراف‌ها با امین‌الملک؛ و عموم کسبه دیگر تهران با کشیکچی‌باشی نایب‌السلطنه بود. برخی از پیشه‌وران و کاسب‌کاران با حکمرانان و رجال مملکت و سرپرستان خود کنار می‌آمدند و به آن‌ها پیشکش و رشوه می‌دادند تا برای گران‌فروشی و چپاول مردم آزاد باشند. مثلاً قصاب‌ها و خبازها بارها با پرداخت مبالغ هنگفت به نایب‌السلطنه, حاکم تهران اجازه یافتند تا نان و گوشت را به بهایی که می‌خواستند بفروشند. وقتی شاه در 1313ق/1895م برای پایین‌آوردن بهای گوشت به سربازان خود دستور داد که در تهران به کشتار گوسفند و فروش گوشت بپردازند, قصاب‌ها به حاکم تهران و مادر شاه رشوه دادند و آن‌ها نیز سهمی از آن را به شاه پرداختند و شاه نیز سربازان را از ادامه کار بازداشت و قصابان دوباره بهای گوشت را بالا بردند.

[81] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص102, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.


شمار دکان‌های هر محله به نسبت شمار ساکنان و خانه‌های آن محله تعیین می‌شد. از این‌رو, برخی اصناف حق بنیچه داشتند که جواز یاپروانه دایرکردن دکان بود, و این برای حفظ حقوق سهم‌بری مناسب هر عضو صنف بود. افزون بر اصنافِ حق بنیچه‌دار, دیگران باید در خارج محدوده محله‌های شهر دکان باز کنند. حق بنیچه‌ها خرید و فروش هم می‌شد. صنف قصاب حق بنیچه را اصطلاحاً پاچوب می‌نامیدند. پاچوب به دو تیر چوبی و یک تیر حمال روی آن با قلاب‌های آهنی برای آویختن لاشه گوشت گفته می‌شد. بعدها پاچوب را مترادف با دکان قصابی به کار می‌بردند.

[82] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص51, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.

[83] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص57, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.


هر پیشه و صنف علامت یا نشانه‌ای نمادین داشت که با آن در جامعه شناخته می‌شد. این علامات صورت کوچک‌شده‌ای از اسباب و ابزار مهم و نقشمند هر یک از پیشه‌ها بود. 17 حرفه از حرفه‌های رایج در تهران که به سلسله فقر منسوب بودند, علاماتشان را به هنگام سردَم بستن در قهوه‌خانه‌ها و اجرای آیین سخنوری

[84] مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی, دانشنامه بزرگ اسلامی, ج2, ص568, سخنوری, آیین.

بر در و دیوارصفه سردم‌ به ‌صورت خاص ‌می‌آویختند. این‌ علامات‌ عبارت بودند از کُنده و مُسته کفاشی, ارّه و تیشه نجاری, پُتک و کوره آهنگری, ماله و شمشه بنایی, کُنده و ساطور قصابی و افزارهای دیگر پیشه‌ها.

[85] پرتو بیضایی, حسین, تاریخ ورزش باستانی ایران, ج1, ص25 برای علامات 17 صنف, تهران, 1337ش.

[86] محجوب, محمدجعفر, ادبیات عامیانه ایران, ج2, ص1053-1078 درباره سخنوری و سردم بستن و علامات 17 صنف, به کوشش حسن ذوالفقـاری, تهـران, 1382ش.

هر یک از صنف‌های هفده‌ ‌گانه نیز چند پیر خاص خود داشتند که به آن‌ها ارادت می‌ورزیدند و آن‌ها را مرشد مستقیم خود می‌دانستند. برخی از این پیران در زمره عارفان بزرگ یا امامان و پیغمبران بودند و برخی نیز مانند حضرت علی ابن ابی‌طالب (علیه‌السلام), سلمان فارسی, معروف کرخی, ذوالنون مصری و مانند آن‌ها از پیران و مرشدان مورد قبول همه صنف‌ها به شمار می‌رفتند.

[87] محجوب, محمدجعفر, ادبیات عامیانه ایران, ج2, ص1073-1075 درباره پیران سلسله و صنف‌های گوناگون, به کوشش حسن ذوالفقـاری, تهـران, 1382ش.


در جشن‌ها یا به هنگام فراوانی و ارزانی کالا و فراورده‌ها, صاحبان برخی از پیشه‌ها با آرایه‌بندی جلوخان دکه‌هایشان و آویختن برخی از علایم و روشن‌کردن چراغ به سر دکان‌ها حضور خود را در جشن اعلام می‌کردند. مثلاً حلاج‌ها از گلوله‌های پنبه آدمک‌های پنبه‌ای می‌ساختند و آن‌ها را که به پهلوان پنبه معروف بودند, در پیشگاه دکه‌های خود می‌گذاشتند.

[88] پرتو بیضایی, حسین, تاریخ ورزش باستانی ایران, ج1, ص45, تهران, 1337ش.

قصاب‌ها به هنگام فراوانی و ارزانی گوشت در جلو دکان‌های خود پیه می‌سوزاندند و خبازان ارزانی نان را با روشن کردن چراغ

[89] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص65, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.

و آویختن چند نان بزرگ‌تر از اندازه معمول اعلام می‌کردند.

[90] یادداشت‌های علی بلوکباشی.


در مراسم قربانی کردن شتر در عید قربان, نمایندگان برخی از صنف‌ها بنا بر سنت جاری شرکت می‌کردند و در جایگاه‌های مخصوصی استقرار می‌یافتند. حق نمایندگی از صنف و اجازه شرکت در این مراسم در هر صنف میان خانواده‌هایی خاص موروثی بود.

[91] Lambton, AKS, Islamic Society in Persia, ج1, ص26, London, 1954.

بنا بر گزارشی از 1269ق/1852م, هر صنف, از گوشت بخش خاصی از اندام شتر قربانی سهم می‌بردند. مثلاً آهنگران از گوشت ران شتر و خیاطان سر شتر را سهم می‌بردند.

[92] بروگش, هاینریش, سفری به دربار سلطان صاحبقران, ج1, ص218, ترجمه محمدحسین کردبچه, تهران, 1367ش.

دالمانی در شرح مراسم شتر قربانی در تهران در دوره محمدعلی شاه می‌نویسد: سر قربانی سهم صنف نعل‌بندان, کوهان شتر سهم سراجان, گوشت ران و پاها سهم آهنگران, بقالان و قصابان بود. یک تکه از گوشت شتر را نیز نماینده شاه به سر نیزه می‌زد و به حضور شاه می‌برد. بقیه گوشت قربانی هم میان مردم تقسیم می‌شد.

[93] دالمانی, ه,‌ ر, از خراسان تا بختیاری (سفرنامه), ج1, ص197-198, ترجمه علی‌محمد فره‌وشی, تهران, 1335ش.

چون تقسیم گوشت شتر میان نمایندگان همه صنف‌ها ناممکن می‌نمود, از این رو فقط به چند صنف از گوشت قربانی به صورت نمادین سهم می‌دادند.

[94] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص63, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.

شمار این صنف‌ها را اوبن 6 صنف ذکر کرده است.

[95] Aubin, E, La Perse d’aujourd’hui Iran, ج1, ص146, Mésopotamie, Paris, 1908.

[96] Massé, H, Croyances et coutumes persanes, ج1, ص143, Paris, 1938.

ظاهراً هر صنف نیز با ابزار مربوط به شغل خود شتر را پاره پاره می‌کرد.

[97] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص63, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.


همبستگی نیرومندی میان اعضای هر صنف وجود داشت و افراد هر صنف معمولاً در شادی‌ها و غم‌های یکدیگر شرکت و اظهار همدردی می‌کردند. با درگذشت عضوی از صنف, بیشتر اعضای صنف در مراسم سوگواری مرگ او حضور می‌یافتند و وارثان درگذشته را از خانه تا محل کار در بازار مشایعت می‌کردند. در میان قصابان تهران رسم ویژه‌ای برای مرگ عضو صنف اجرا می‌کردند. آن‌ها یک تخته شال کشمیری را که خریده بودند در خانه عضو درگذشته, بر شانه نزدیک‌ترین خویشاوند او می‌افکندند.

[98] Lambton, AKS, Islamic Society in Persia, ج1, ص26, London, 1954.


گروهی از مردم تهران نیز کار و پیشه و جا و مکان ثابتی نداشتند و در کوی و برزن محله می‌گشتند و کالاهای خود را از راه دوره‌گردی می‌فروختند, یا به تعمیر و مرمت اشیا خانگی می‌پرداختند. این دسته پیشه‌وران دوره‌گرد برخی خوراکی‌ها و کالا‌ها را به شهر می‌آوردند و در محل‌هایی پاتوغ می‌کردند یا در محله‌ها می‌گشتند و اجناسشان را عرضه می‌کردند. لبویی, دوغی, گردویی, چاغاله (چغاله) ‌بادامی, شورْباقالی‌ فروش, عدسی‌فروش و مانند آن‌ها از زمره این پیشه‌وران بودند.

[99] شهری, جعفر, تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم, ج6, ص85-91 برای شرح به تفصیل این فروشندگان دوره‌گرد, تهران, 1368ش.

[100] شهری, جعفر, تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم, ج6, ص101 برای شرح به تفصیل این فروشندگان دوره‌گرد, تهران, 1368ش.

[101] شهری, جعفر, تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم, ج6, ص105 برای شرح به تفصیل این فروشندگان دوره‌گرد ‌, تهران, 1368ش.

برخی از دوره‌گردان اهل فن بودند و از راه عرضه مهارت‌های فنی خود به مردم زندگی می‌گذراندند, مانند چینی بندْزَن‌ها, چاقو تیزکُن‌ها, لحاف‌دوزان, رویگران یا مسگران و مانند آن‌ها. افراد گروه فروشندگان دوره‌گرد تشکل صنفی نداشتند.

[102] یادداشت‌های علی بلوکباشی.


مشتری این دوره‌گردها اغلب زنان خانه‌دار بودند. برخی از این فروشندگان دوره‌گرد برای عرضه میوه‌ها و خوراکی‌های خود و برانگیختن و جذب مشتری جار می‌زدند و شعرها و ترانه‌هایی در وصف خوراکی‌ها و میوه‌ها با نغمه‌های خاص می‌خواندند. مثلاً می‌گفتند سبز و صبح چیده خیار؛ تربادام و گل بادام و ریزه بادام چغاله؛ نازک و ورامینی و یک‌یک بره کاهو؛ نُقل بیابان ذُرّت بوداده؛ دُرشْته گوجه, مال خورشْته گوجه.

[103] مستوفی, عبدالله, شرح زندگانی من, ج1, ص159-160, تهران, 1341-1343ش.

گاهی نیز خاصیت‌ها و ویژگی‌های خوراکی‌های خود را در نغمه‌هایشان اعلام می‌کردند, مانندصفرا بُر است شاه‌توت؛ بی‌بلاگَرْمَک, تُنگِ طلا گَرْمَک؛ عصای پیر است بَلال, رستم دستان است بَلال!, یا شیرْ بَلال و شورْ بَلال, شیرِقوچانی بَلال, برّه بریانی بلال!؛ و زال, زالزالکِ, رستمِ زالِ زالکِ!.

[104] نفیسی, سعید, تهران قدیم, ج1, ص44-45, تهران, 1353ش.

[105] Boloukbashi, A and W O Beeman, Society and a Time for Pleasure, Iran Elements of Destiny, ed Sh Amirarjomand, England, 1978.

[106] مستوفی, عبدالله, شرح زندگانی من, ج1, ص159-160 برای تفصیل چگونگی فروش انواع خوراکی‌ها و نغمه‌های مناسب هر خوراکی, تهران, 1341-1343ش.

[107] بهبهانی, سیمین, تا غروبی دیگر, ج1, ص11, کتاب تهران, تهران, 1370ش, ج 1.

[108] مستوفی, عبدالله, شرح زندگانی من, ج1, ص159-165 برای دسته‌بندی دوره‌گردان و نحوه عمل آن‌ها, تهران, 1341-1343ش.

[109] فلور, ویلم, جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار, ج2, ص114-115, ترجمه ابوالقاسم سری, تهران, 1365ش.

در دو نغمه اخیر, فروشنده توصیفی شاعرانه و زیبا از زالزالک و بلال ارائه می‌دهد. فروشنده زالزالک با استفاده از همانندگی نام زالزالک و زال (شخصیت افسانه‌ای حماسی پدر رستم), اندازه این میوه را به اندام بزرگ و تنومند او تشبیه می‌کند. فروشنده بلال هم با هوشمندی و شم تجاری و هنری خود شیری و تُرد و لذیذ بودن ذرت برشته و نمک‌سودْ شده را به شیرِ دام‌های قوچانی و طعم لذیذ بّره بریان شده تشبیه می‌کند و به این گونه شوق مردم را در خریدن و خوردن این میوه‌ها برمی‌انگیزد.

[110] Boloukbashi, A and W O Beeman, ج1, ص252-253, Society and a Time for Pleasure, Iran Elements of Destiny, ed Sh Amirarjomand, England, 1978.



گروه‌های دینی


در ابن بخش, گروه‌های دینی تهران بررسی می‌شود.

زردشتیان


از زردشتیان مقیم تهران در سال‌های آغازین پایتختی آن خبر و اطلاع دقیقی در دست نیست. در دوره سلطنت ناصرالدین شاه, در 1271ق/1854م, مانکجی لیمجی هاتریا, معـروف بـه مانکجـی صـاحب (کـه از شخصیت‌های برجسته زردشتیان هنـد بود) به ایران آمد و در کرمان و سپس یزد اقامت گزید, آنگاه از یزد به تهران آمد و مدت 5 سال و 6 ماه در این شهر به امور مذهبی و اجتماعی زردشتیان‌ ایران, به‌ویژه تهران, و سروسامان دادن به وضع زندگی آن‌ها پرداخت. به سبب خدمات نیک‌مردانه او به زردشتیان, ناصرالدین‌شاه او را پدر خطاب‌ می‌کرد.

[111] امینی, تورج, اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران, ج1, ص4-6, تهران, 1380ش.


مانکجی صاحب 32 کودک و نوجوان زردشتی را از کرمان و یزد به تهران آورد و با فراهم کردن وسایل زندگیشان, آنان را در دبستان شبانه‌روزی که خود بنیاد نهاده بود, به تحصیل علم واداشت.

[112] مزداپور کتایون, زرتشتیان, ج1, ص78, تهران, 1382ش.

در اثر کوشش‌های او روند مهاجرت زردشتیان از کرمان و یزد به تهران آغاز شد و به تدریج افزایش ‌یافت.

[113] امینی, تورج, اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران, ج1, ص310, تهران, 1380ش.


نجم‌الملک در آمار سرشماری تهران در 1268ق شمار زردشتیان را 111 نفر می‌دهد.

[114] آمار دارالخلافه تهران, به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه, ج1, ص349-350, تهران, 1368ش.

بنا بر آماری که در منابع و نوشته‌های پژوهشگران زردشتی در مقاطع مختلف آمده, شمار زردشتیان تهران در 1285ق/1868م به 200 نفر رسیده بوده است. به تعداد زردشتیان تهران همچنان افزوده می‌شد, به گونه‌ای که در 1330ش جمعیت آن‌ها به 500‘3 و در 1356ش/1977م, به 500‘12 نفر رسید

[115] امینی, تورج, اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران, ج1, ص310, تهران, 1380ش.

و امروزه از جمعیت 30 هزار نفری زردشتیان مقیم ایران, بیشتر آن‌ها در شهر تهران زندگی می‌کنند.

[116] مزداپور کتایون, زرتشتیان, ج1, ص7, تهران, 1382ش.


تا 1279ق/1900م فقط 5 یا 6 خانوار زردشتی در تهران خانه داشتند و به تجارت و صرافی مشغول بودند. بقیه زردشتیان در کاروان‌سراها و تیمچه‌ها زندگی می‌کردند و به داد و ستد کالاهای وطنی و بزازی می‌پرداختند. پسران جوان زردشتی که مختصری نوشتن و خواندن می‌آموختند, چند سال اجیر می‌شدند و به کارگماشتگی می‌پرداختند.

[117] اشیدری, جهانگیر, تاریخ پهلوی و زرتشتیان, ج1, ص328, تهران, 1355ش.

بنا بر متن نامه‌ای از زردشتیان تهران به انجمن اکابر پارسیان هند در 1287ق, زردشتیان تهران و ایران به‌طورکلی به شال‌بافی, کَجْ‌بافی (کَج = کَژ: نوعی ابریشم), پیله‌وری, دکان‌داری, برزگری, بنایی, قاصدی و چارواداری اشتغال داشتند. با ورود قماش و کالا از فرنگستان به ایران در زمان فتحعلی‌شاه بیش‌تر این کارها, به ویژه شال بافی, کج‌بافی, پیله‌وری و دکان‌داری ورافتاد و زردشتیان از کار و پیشه سابق خود باز ماندند و به سوی بنادر ایران روی آوردند.

[118] امینی, تورج, اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران, ج1, ص498-499, تهران, 1380ش.


بنا برگزارشی در 1305ق‌بسیاری از زردشتیان به‌کار زراعت و باغبانی اشتغال داشتند و در باغ‌های نزدیک تهران آبیاری, درخت‌کاری و باغبانی می‌کردند.

[119] Browne, E G, A Year Amongst the Persians, ج1, ص95-96, London, 1950.

شماری از زردشتیان نیز در باغ‌های سلطنتی و امرا و سُفرا و شاهزادگان باغبانی و کشاورزی می‌کردند.

[120] اشیدری, جهانگیر, تاریخ پهلوی و زرتشتیان, ج1, ص371, تهران, 1355ش.


پولاک به شهرت زردشتیان در بازرگانی و اقتصاد و پشتکار و تحمل و درستی آنان در دوره ناصری اشاره می‌کند و می‌نویسد: تجار زردشتی صاحب چند کاروان‌سرا در تهران بودند و در کار تجارت با هندوستان دلالی می‌کردند.

[121] پولاک, یاکوب ادوارد, سفرنامه, ج1, ص31, ترجمه کیکاووس جهانداری, تهران, 1361ش.


در سال‌های پس از مشروطیت (1324ق) چند تن از تجار زردشتی که از یزد و کرمان به تهران آمده بودند, بیشتر در کاروان‌سرا‌ها و تیمچه‌های بازار, مانند سرای مشیرخلوت, دالان امین‌الملک و تیمچه حاجب‌الدوله به کار‌های بازرگانی و خرید و فروش کالا‌های وطنی یزدی مشغول بودند.

[122] اشیدری, جهانگیر, تاریخ پهلوی و زرتشتیان, ج1, ص371, تهران, 1355ش.

[123] امینی, تورج, اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران, ج1, ص501, تهران, 1380ش.

شمار تجار زردشتی تهران در دوره پهلوی افزایش یافت, به طوری که تجارتخانه‌های آن‌ها در تهران بیش از شهرهای دیگر ایران بود و اعضای انجمن زردشتیان تهران بیش‌تر از صنف تجار بودند. مهم‌ترین تجارتخانه‌های آن‌ها تجارتخانه یگانگی و جمشید‌یان, متعلق به ارباب جمشید, و تجارتخانه جهانیان, متعلق به برادران جهانیان بود.

[124] امینی, تورج, اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران, ج1, ص497, تهران, 1380ش.

ارباب جمشید از تجار سرشناس زردشتی در 1321ق/1903م از سوی مظفرالدین شاه به لقب رئیس التجار سرافراز شد و در دور اول مجلس شورای ملی در 1324ق به نمایندگی انتخاب شد. اطلاق کلمه ارباب به جای آقا به توانگران زردشتی از زمان مظفرالدین شاه باب شد و نخستین بار هم این لفظ را ظاهراً شـاه برای ارباب‌جمشیـد جمشیدیان بـه کـار بـرد.

[125] مزداپور کتایون, زرتشتیان, ج1, ص83, تهران, 1382ش.

[126] مزداپور کتایون, زرتشتیان, ج1, ص86, تهران, 1382ش.


ارباب‌جمشید از بزرگان و نیک‌مردان جامعه زردشتی بود. در تابستان‌ها که آب جنوب تهران کم‌بود, آب قنات‌های امیرآباد و جمشید‌آباد را (کـه آبادانی‌هایـی در آن دو محـل کـرده بـود) برای استفاده مردم به رایگان به جنوب تهران روانه می‌کرد. وی برای آموزش کودکان زردشتی مدرسه جمشید جم و برای زردشتیان گرمابه اختصاصی ساخت و هر سال در ایام سوگواری امام‌ حسین (علیه‌السلام) در محرم, 40 رأس اسب و قاطر و چند درشکه در اختیار علمای روحانی می‌گذاشت.

[127] امینی, تورج, اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران, ج1, ص97, تهران, 1380ش.

[128] اشیدری, جهانگیر, تاریخ پهلوی و زرتشتیان, ج1, ص378, تهران, 1355ش.

[129] اشیدری, جهانگیر, تاریخ پهلوی و زرتشتیان, ج1, ص382, تهران, 1355ش.


نخستین انجمن زردشتیان با نام انجمن ناصری برای تقدیر از ناصرالدین شاه به سبب دستور لغو جزیه از زردشتیان, تشکیل شد. پس از مرگ کیخسروجی, بنیان‌گذار انجمن در 1311ق/1893م, انجمن دچار فترت شد. بعدها زردشتیان در 27 جمادی‌الآخر 1325, انجمن تازه‌ای به نام انجمن زردشتیان تهران را با انتخاب 14 نماینده در مرکز تجارت خود (کاروان‌سـرای مشیـر خلـوت) بنیاد نهادند.

[130] امینی, تورج, اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران, ج1, ص284-285, تهران, 1380ش.

[131] اشیدری, جهانگیر, تاریخ پهلوی و زرتشتیان, ج1, ص305-306, تهران, 1355ش.

محل ساختمان این انجمن در زمین‌های مشیرالدوله, معروف به قلمستان در کنار ساختمان‌های آذریان (آتشکده) فیروز‌بهرام و سازمان‌های دیگر زردشتی در خیابان جمهوری کنونی, خیابان میرزا کوچک‌خان, کوچه‌ ‌زردشتیان قرار دارد.
زردشتیان مدارس بسیاری ساخته‌اند. این مدارس تا 1354ش موقوفه و تحت اداره انجمن زردشتیان تهران بودند؛ از آن پس در اختیار آموزش و پرورش قرار گرفتند. بزرگ‌ترین و مشهورترین آن‌ها دبیرستان پسرانه فیروز بهرام (1311ش) و دبیرستان دخترانه انوشیروان دادگر (1315ش) است,

[132] امینی, تورج, اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران, ج1, ص211, تهران, 1380ش.

[133] امینی, تورج, اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران, ج1, ص254-255, تهران, 1380ش.

[134] سالنما, انجمن زرتشتیان تهران, تهران, 1385ش.

علی وکیلی نخستین سینمای ویژه زنان را در سالن مدرسه زردشتیان, واقع در خیابان نادری, در 1307ش دایرکرد.

[135] مهرابی, مسعود, تاریخ سینمای ایران, ج1, ص20, تهران, 1371ش.


در آغاز, به سبب شمار اندک جمعیت زردشتی تهران, زردشتیان یک دخمه (برج خاموشان), آن هم در بیرون شهر و در جنب کوه بی‌بی‌شهربانو داشتند که سالانه بیش از 2 یا 3 مرده در آن نمی‌گذاشتند.

[136] Browne, E G, A Year Amongst the Persians, ج1, ص96-97, London, 1950.

این گورستان تا اختصاص قصر فیروزه به زردشتیان همچنان بر پا بود. در مهر ماه 1315 ارباب کیخسرو شاهرخ, رئیس انجمن زردشتیان و نماینده مجلس, ششدانگ قصر فیروزه را خرید و وقف جامعه زردشتی و تحت تولیت انجمن کرد.

[137] امینی, تورج, اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران, ج1, ص146, تهران, 1380ش.

[138] سالنما, انجمن زرتشتیان تهران, تهران, 1385ش.

ارباب کیخسرو از نیکوکارانی بود که مدرس, روحانی مبارز در مجلس راجع به او گفت: در مجلس شورای ملی ما فقط یک نفر مسلمان پیدا می‌شود, آن هم ارباب کیخسرو ست.

[139] بامداد, مهدی, شرح حال رجال ایران, ج3, ص180, تهران, 1347-1350ش.

در قصر فیروزه, به جز آرامگاه زردشتیان به‌تدریج بناهایی مانند نمازگاه, آشپزخانه و تالارهای متعدد برای منظورهای مختلف ساختند.

[140] سالنما, انجمن زرتشتیان تهران, تهران, 1385ش.

[141] اشیدری, جهانگیر, تاریخ پهلوی و زرتشتیان, ج1, ص371 برای آگاهی بیش‌تر از آرامگاه زردشتیان, تهران, 1355ش.

[142] اشیدری, جهانگیر, تاریخ پهلوی و زرتشتیان, ج1, ص373 برای آگاهی بیش‌تر از آرامگاه زردشتیان, تهران, 1355ش.

[143] سازمان‌ها و انجمن‌های اجتماعی, فرهنگی, آموزشی, دینی, اقتصادی و بهداشتی زردشتیان در تهران, امینی, تورج, اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران, تهران, 1380ش.

[144] مزداپور کتایون, زرتشتیان, ج1, ص78-100‌, تهران, 1382ش.

در روزگار کنونیْ زردشتیان به کار‌های مختلف خدماتی, تعمیراتی, آموزگاری, طبابت, پرستاری و کارهای مهندسی مشغول‌ هستند و این نوع کارها جایگزین کارهای سنتی دیرینه آنان شده, و زردشتیان را از روستاها به تهران جذب کرده است.

[145] مزداپور کتایون, زرتشتیان, ج1, ص99-100, تهران, 1382ش.



ارمنیان


از پیش از آغاز پایتختی تهران گروهی ارمنی در تهران زندگی می‌کردند. بنا به روایتی کریم‌خان زند (سل‌ 1163-1193ق) گروهی از ارمنیان سنگ‌تراش را برای ساختن عمارت سلطنتی در ارگ تهران به این شهر فرستاد.

[146] هویان, آندرانیک, ایرانیان ارمنی, ج1, ص18 به نقل از گورویانس, تهران, 1381ش.

ساختن محراب کلیسای سورپ گِوُرک در بازارچه قوام‌الدوله در خیابان شاپور, (وحدت اسلامی کنونی), در سال‌های 1204-1210ق/1790-1795م نشان از حضور جمعی ارامنه در تهران در آغاز دوره قاجار دارد. ارمنیان در آن سال‌ها در پیرامون این کلیسا می‌نشستند و اکنون نیز کوچه‌ای در این محله به نام کوچه ارامنه معروف است.

[147] ملکومیان, لینا, کلیساهای ارامنه ایران, ج1, ص96, تهران, 1380ش.


در زمان فتحعلی شاه, به دستور او 10 خانوار ارمنی معروف به جام بُران (شیشه‌بران) برای انداختن شیشه‌های قصر سلطنتی (کاخ گلستان کنونی) از جلفای اصفهان به تهران آورده شدند. دو تن از این گروهِ جام‌بُرانْ بانی اصلی کلیسای تادئوس, بارتوقیموس (یا طاطاووس, باردوقیموس: دو تن از حواریون), در 1223ق/1808م بودند. گورهای بانیان در مدخل کلیسا قرار دارند.

[148] ملکومیان, لینا, کلیساهای ارامنه ایران, ج1, ص97-98, تهران, 1380ش.

فتحعلی شاه با 4 تن از 5 تن دختر ارمنی آذربایجانی که حسینعلی‌خان افشار, حاکم ارورمیه به او در 1214ق اهدا کرده بود, ازدواج کرد و آن‌ها را به حرم‌سرای خود آورد. این زنان ارمنی مادر چند تن از‌ شاهزادگان قاجار بودند.

[149] بامداد, مهدی, شرح حال رجال ایران, ج5, ص44, تهران, 1347-1350ش.


از آن پس به‌تدریج ارامنه از آذربایجان, اصفهان و قفقاز به تهران مهاجرت کردند. مهاجرت ارمنیان به این شهر, به‌ویژه پس از تهاجم ترک‌های عثمانی به آذربایجان پس از جنگ جهانی اول و پس از انقلاب روسیه بود که تهران را پناهگاهی امن یافته بودند.

[150] Iranica, ج2, ص481.

اولین محله را مهاجران ارمنی در دروازه حضرت عبدالعظیم, و دومین محله را در دروازه قزوین تشکیل دادند.

[151] هویان, آندرانیک, ایرانیان ارمنی, ج1, ص18, تهران, 1381ش.

کم‌کم با افزایش شمار ارمنیان مهاجر به تهران و اقامت و اشتغال در این شهر, گستره اقامتگاه‌های آن‌ها نیز توسعه یافت و هر گروه از خانواده‌های ارمنی, بنابر نوع اشتغال و وضعیت مالی و اجتماعی سرپرستان خانواده و روابط خویشاوندی میانشان در نقطه‌ای از شهر نشیمن گزیدند. بنابر گزارشی در ناحیه محمدیه, زیر بازارچه زعفران‌باجی و آن سوی گذر قاطرچیان, محله ارمنی‌نشینان فقیر بود. در ناحیه‌های دیگر هم گروهی از ارمنیان می‌زیستند. مثلاً کشاورزان ارمنی در روستای ونک مستوفی, متوسطان آن‌ها در خیابان ارامنه و شمال میدان حسن‌آباد در دو ناحیه قنات‌آباد و حسن‌آباد, و دولتمندان هم در نقاط شمالی‌تر شهر می‌زیستند.

[152] سیفی فمی تفرشی, مرتضی, پلیس خفیه ایران, ج1, ص38, تهران, 1367ش.


امروزه بزرگ‌ترین گروه از ارمنیان ایران در تهران زندگی می‌کنند. بنابر آماری در 1345ش/1966م, از 421‘108 نفر جمعیت ارمنی 121‘72 نفر, یعنی 52/69 در تهران نشیمن دارند.

[153] Iranica, ج2, ص481.

[154] هویان, آندرانیک, ارمنیان ایران, ج1, ص17-18, برای اطلاع از آمار جمعیت ارمنیان تهران, از 1265ق تا 1341ق و شمار جمعیت ارامن روستاهای ونک, دروس, خوردین و بومهن, تهران, 1380ش.

[155] هولتسر, ارنست, ایران در یک صد و سیزده سال پیش, ج1, ص70, ترجمه محمد عاصمی, تهران, 1355ش.


در دوران قاجار, ارامنه به تجارت, خدمات دیوانی و

لینک کمکی