بخشی از متن پاورپوینت قوامالدين فتح بن علي بنداري :
فتح بن علی بنداریاصفهانی
بُنْداری, قوامالدین فتح بن علی بن محمد اصفهانی, (د سده 7ق/13م), مترجم شاهنامه فردوسی به عربی و مورّخ ایرانی قرن هفتم است.
فهرست مندرجات
1 - معرفی بنداری2 - آگاهی در مورد بنداری
3 - چند نکته
4 - بنداری در دمشق
5 - شهرت علمی
6 - ترجمه شاهنامه
6.1 - ویژگیهای ترجمه
6.1.1 - عیوب ترجمه
6.1.2 - تصرف در ترجمه
6.1.3 - کلمات فارسیِ معرّب
6.1.4 - حسن ترجمه
7 - آثار دیگر بنداری
7.1 - سنا البرق الشامی
7.2 - زبده النصره و نخبه العصره
8 - بنداری و ادبیات عرب
8.1 - تأثیر شاهنامه در ادبیات عرب
8.2 - چاپ ترجمه بنداری
8.3 - توجه جهان عرب به شاهنامه
9 - فهرست منابع
10 - پانویس
11 - منبع
معرفی بنداری
بنداری آثار خود را به عربی مینوشته و شهرت اصلی او به سبب تلخیص و تهذیب کتاب زُبدَه النُصرَه و نُخبَه العُصره, در تاریخ سلجوقیان, تألیف عمادالدین اصفهانی است که پس از زدودن کتاب از برخی آرایشهای ادبی, آن را در 623 به شرف الدین عیسی بن العادل ایوبی, الملک المعظَّم, هدیه کرد.
[1] تواریخ آل سلجوق, ج 2,چاپ مارتین تئودر هوتسما, لیدن 1886ـ 1909, مقدمه.
به گفته خودش, تاریخ صلاح الدین ایوبی به نام البرق الشامی تألیف عمادالدین اصفهانی را تلخیص کرده, و بر تاریخ بغدادِ خطیب بغدادی نیز ذیلی نگاشته است (نسخه دستنویس مؤلف مورخ 639 در کتابخانه ملی پاریس, بخش عربی, ش 6152 موجود است).
وی شاهنامه فردوسی را به عربی برگردانید و در 624 به الملک المعظّم تقدیم کرد (چاپ عبدالوهاب عزّام, قاهره 1350).
از زندگی او, که ظاهراً در شام و عراق گذشته است, اطلاع دیگری نداریم.
تاریخ وفات وی نیز نامعلوم است.
آگاهی در مورد بنداری
با آنکه وی کتاب نسبتاً مشهوری درباره سلجوقیان تدارک دیده, و شاهنامه را به عربی برگردانده است, باز زندگینامهاش مورد توجه نویسندگان کهن قرار نگرفته, و آگاهیهایی که از احوال او باقی مانده, و در کتابها پراکنده است.
[2] محمدحسین جلیلی, مقدمه بر تاریخ سلسله سلجوقی بنداری, ج1, ص18-19, تهران, 1356ش.
[3] محمدعلی صادقیان, (شاهنامه بنداری), ج1, ص277 بب, آینده, تهران, 1360ش, س7.
[4] پرویز اذکایی, (درباره شاهنامه), هنر و مردم, ج1, ص184, تهران, 1354ش, شم 153-154.
[5] محمد فشارکی, (ترجمه بنداری و نقش تعیین کننده آن در شاهنامهشناسی), ارجنامه ایرج, ج1, ص251, به کوشش محسن باقرزاده, تهران, 1377ش.
[6] عبدالحمید آیتی, مقدمه بر شاهنامه فردوسی (تحریر عربی), ج1, ص9, تهران, 1380ش.
بیشتر همان یافتههایی است که عزام در مقدمه الشاهنامه آورده است.بنداری در اثنای ترجمه, گاه به بهانهای به احوال خود نیز اشاره کرده, از جمله در اخبار قباد آورده است: (فتح بن علی (خود او) گوید: شیخ من تاجالدین محفوظ... این داستان را از قول مشایخ این ناحیه (اردستان در نزدیکی اصفهان) برایم روایت کرد؛ او (تاجالدین) نسبش به این دهقان (پدر همسر قباد) میرسید) این روایت تنها در نسخه کوپریلی آمده است.
[7] عبدالوهاب عزام, مقدمه و تعلیقات بر الشاهنامه, ج1, ص97, نک: هم, بنداری.
از این روایت میتوان استنباط کرد که او در اصفهان پرورش یافته, و علم اندوخته است؛ اما 586ق/1190م که زرکلی
[8] زرکلی, خیرالدین, الاعلام, ج5, ص134.
و جلیلی[9] محمدحسین جلیلی, مقدمه بر تاریخ سلسله سلجوقی بنداری, ج1, ص18, تهران, 1356ش.
به عنوان تاریخ ولادت او ذکر کردهاند, معلوم نیست که از کجا به دست آمده است. درباره او دیگر هیچ نمیدانیم, تا 620ق/1223م که به شام وارد شد و - بنا بر روایت خود او - به خدمت سلطان ملک معظم عیسی پسر ملک عادل ایوبی درآمد و کتاب شاهنامه فردوسی را به او ارمغان داد. اما شاه از او خواست که کتاب را برای او به عربی ترجمه کند.[10] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص3, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
[11] عبدالوهاب عزام, مقدمه و تعلیقات بر الشاهنامه, ج1, ص97, نک: هم, بنداری.
چند نکته
اینک اشاره به چند نکته ضروری مینماید:
1. در اصفهانِ سده 7ق/13م, بهرغم فراگیر بودن زبان و ادب فارسی و دانش مردم در آن زبان, هنوز دانشآموزان شهر میتوانستند عربی را چندان نیک بیاموزند که به ترجمه اثر دشواری چون شاهنامه دست زنند.
2. ایوبیان هنوز برای سنتهای دیرین و زبان نیاکان خود اعتبار فراوان قائل بودند, (کلماتی که در زمان ایشان از فارسی به عربی راه یافت, فراوان است) چندان که دانشمند اصفهانی شاهنامه فارسی را به سلطان هدیه کرد.
3. با این همه, ایوبیان آنقدر از فارسی جدا افتاده بودند که ترجیح میدادند ترجمه عربی شاهنامه را بخوانند.
بنداری در دمشق
بنداری از جمادیالاول 620 تا شوال 621/ژوئن 1223 تا نوامبر 1224 در دمشق به کار ترجمه شاهنامه مشغول بود.
[12] عبدالوهاب عزام, مقدمه و تعلیقات بر الشاهنامه, ج1, ص10, نک: هم, بنداری.
[13] عبدالوهاب عزام, مقدمه و تعلیقات بر الشاهنامه, ج1, ص98, نک: هم, بنداری.
معلوم نیست که پس از آن چه مدت در دمشق باقی ماند, اما هرچه بود, دلش هوای اصفهان داشت. وی در اثنای ترجمه, وقتی به احوال گیو میرسد که 7 سال در ترکستان سرگردان بود و رنج غربت میکشید, به یاد غربت خویش در دمشق میافتد و از سرِ اندوه قطعهای در باب غربت و اشتیاق به زادگاه میسراید و میافزاید: (گویی مترجم فتح بن علی از زبان گیو سخن گفته...)[14] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص191-192, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
و در پایان آرزو میکند که مانند گیو, پیروزمندانه به اصفهان باز گردد.[15] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص192, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
این قطعه که گویا بنداری آن را خطاب به پدرش ابوالحسن نگاشته, فقط در یکی از نسخهها آمده است.[16] عبدالوهاب عزام, مقدمه و تعلیقات بر الشاهنامه, ج1, ص191, نک: هم, بنداری.
سلطان ملک معظم در 624ق/ 1227م درگذشته است و بعید نیست که بنداری در همین تاریخ به اصفهان بازگشته باشد.[17] عبدالوهاب عزام, مقدمه و تعلیقات بر الشاهنامه, ج1, ص98, نک: هم, بنداری.
شهرت علمی
اطلاعات ما درباره زندگی بنداری, از آنچه گذشت, در نمیگذرد؛ اما به نظر میآید که او از اعتبار و شهرت علمی خوبی بهرهمند بوده است. در یکی از نسخههای ترجمه, او را (فقیه اجل) خواندهاند.
[18] عبدالوهاب عزام, مقدمه و تعلیقات بر الشاهنامه, ج1, ص98, نک: هم, بنداری.
شاعر معاصرش کمالالدین اصفهانی در قطعهای 31 بیتی به فارسی که از اصفهان برای او به دمشق فرستاده, وی را صدر افاضل, قوام (الدین) خوانده (بیت 6), و معانی خوب و سیرت نیکو (بیت 12) و نغز گفتاری (بیت 15) او را ستوده است[19] کمالالدین اسماعیل, دیوان, ج1, ص 262-263, بمبئی.
از همه مهمتر آنکه او تاریخدانِ زبردستی بوده, زیرا هم تاریخ سلجوقیان را, و هم گویا البرق الشامی را تلخیص کرده است.ترجمه شاهنامه
سخن هوتسما که همه شهرت بنداری را زاده آثار تاریخی او پنداشته
[20] 2 EI.
به راستی گزاف نیست. ترجمه شاهکاری جهانی چون شاهنامه, تقریباً در هیچیک از فهارس کتابشناسی کهن بازتاب ندارد؛ حتی در عصر ما, کحاله از نام آن هم بیاطلاع است.[21] عمررضا کحاله, معجم المؤلفین, ج2, ص610, بیروت, 1414ق.
با این همه, در 1351ق/1932م, عبدالوهاب عزام, ادیب و شاعر و فارسیدانِ مصری, ترجمه بنداری را در دارالکتب قاهره به چاپ رسانید. وی در مقدمه شرح میدهد که نخست از طریق تاریخ ادبیات براون به وجود نسخهای از این ترجمه در کیمبریج پی برده, و سپس به یاری نیکلسن, آن نسخه را که بیش از نیمی از کل ترجمه نیست, مطالعه کرده است. در پاریس محمد قزوینی وی را به وجود دو نسخه دیگر در پاریس و برلین رهنمون شده, پس از آن بر نسخه کاملی در کتابخانه کوپریلی, و سرانجام بر نسخه توپکاپی سرایی دست یافته است.[22] عبدالوهاب عزام, مقدمه و تعلیقات بر الشاهنامه, ج1, ص3-5, نک: هم, بنداری.
نسخه برلین که وی اساس کار خود قرار داده, در 675ق/ 1276م, از روی نسخه مترجم نوشته شده است.کار عزام در این کتاب, کاری شایسته است. وی در مقدمه 100 صفحهای خویش به موضوعات عمدهای چون اسطوره ایلیاد و اُدیسه, داستانسرایی در ایران, شاهنامه و شرح حال فردوسی, و سرانجام به زندگینامه بنداری پرداخته, و برای قرائت صحیح نامهای ایرانی, به کتابهای گوناگون, از جمله اوستا مراجعه کرده است. عزام در آغاز بیان داشته که کار مقابله با اصل فارسی, به علت اختصار ترجمه همیشه ممکن نبوده, و او هرگاه که متن عربی را دچار گنگی و اضطراب مییافته, به اصل مینگریسته, و در جبران کاستیها کوشش میکرده است. جایهایی که وی به کمک فارسی و با ترجمه خویش, کار مترجم را کمال بخشیده, متعدد است.
[23] عبدالوهاب عزام, مقدمه و تعلیقات بر الشاهنامه, ج1, ص15, نک: هم, بنداری.
بنداری در داستان سهراب, بخش عمدهای به کتاب افزوده, و نیز آن بخش را در 61 بیت عربی, در بحر متقارب وزن شاهنامه عرضه کرده است تا بازتابی از شعر فردوسی به زبان عربی باشد.[24] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص147-150, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
ویژگیهای ترجمه
زبان عربی بنداری نسبتاً شفاف و بیگره است. وی کوشیده است تا سرحد امکان از سجعپردازی و لفظ بازی - که شیوه معمول زمانِ او بوده - پرهیز کند, اما در مقدمه و یا گفتارهای شخصی او, آثار آرایهپردازی همهجا آشکار میگردد. او خود متواضعانه اعتراف میکند که گاه (عجمه) به زبانش حاکم است.
[25] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص3-4, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
این سخن که مورد تأیید عزام[26] عبدالوهاب عزام, مقدمه و تعلیقات بر الشاهنامه, ج1, ص100, نک: هم, بنداری.
نیز هست, جای دفاع ندارد. (در دفاع از فصاحت او, نک به فشارکی.[27] محمد فشارکی, (ترجمه بنداری و نقش تعیین کننده آن در شاهنامهشناسی), ج1, ص251-254, ارجنامه ایرج, به کوشش محسن باقرزاده, تهران, 1377ش.
)عیوب ترجمه
کار بنداری از نظر ترجمه, به راستی شایسته ستایش است. وی در گزینش معادل برای واژههای شاهنامه, یا پرداخت عبارات در مقابل ابیات فارسی, در بیشتر جایها زبردستیِ خاصی از خود نشان داده, چندانکه کار تصحیح متن فارسی شاهنامه را آسان کرده است؛ اما عیب بزرگ او آن است که این کتاب را مختصر کرده, و تقریباً همهجا سخنان شخصی و عاطفی فردوسی را که تجلیگاه هنر شاعرانه اوست, فرو نهاده, و آن فضای هنری و شاعرانه را از ترجمه خود به کلی زدوده است. وی بنا به برآورد عزام, از 50 تا 60 هزار بیت شاهنامه, 37 هزار بیت (یعنی حدود دو سوم کتاب) را ترجمه کرده است.
[28] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص98, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
از اینرو, برخی حوادث (مانند آنچه میان رستم و ترکمنان رفته), تقریباً همه پیشگفتارها (که فردوسی در آنها از احوال و عواطف شخصی خود سخن گفته است, مانند مقدمه داستان سهراب), مدایح سلطان محمود و وصفها, به خصوص وصف جنگها[29] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص99, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
[30] محمدعلی صادقیان, (شاهنامه بنداری), ج1, ص 279-281, آینده, تهران, 1360ش, س7.
[31] محمد فشارکی, (ترجمه بنداری و نقش تعیین کننده آن در شاهنامهشناسی), ارجنامه ایرج, به کوشش محسن باقرزاده, تهران, 1377ش.
را حذف و یا خلاصه کرده است.در ترجمه لغزشهایی نیز رخ داده است؛ ترجمه گاه آزاد یا نیم بند
[32] محمدعلی صادقیان, (شاهنامه بنداری), شم4, ص 280, شم6, ص460, آینده, تهران, 1360ش, س7.
و گاه بهراستی غلط است, از جمله کلمه (دژخیم) را نام خاص پنداشته[33] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص118, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
[34] محمدعلی صادقیان, (شاهنامه بنداری), ج1, ص 461-462, آینده, تهران, 1360ش, س7.
یا (مالیدن) (به معنای قشو کردن) را (دست بر پشت اسب کشیدن) ترجمه کرده است.[35] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص133, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
[36] محمد فشارکی, (ترجمه بنداری و نقش تعیین کننده آن در شاهنامهشناسی), ارجنامه ایرج, به کوشش محسن باقرزاده, تهران, 1377ش.
(برای مثالهای بیشتر, نگاه کنید به[37] محمدعلی صادقیان, (شاهنامه بنداری), ج1, ص 462-463, آینده, تهران, 1360ش, س7.
[38] محمد فشارکی, (ترجمه بنداری و نقش تعیین کننده آن در شاهنامهشناسی), ارجنامه ایرج, به کوشش محسن باقرزاده, تهران, 1377ش.
)تصرف در ترجمه
بنداری گاه در ترجمه تصرف کرده, و چیزهایی از دیگران, یا از خود به متن افزوده است. برای تکمیل روایات, از حمزه, مسعودی و طبری نقل قول کرده
[39] عبدالوهاب عزام, مقدمه و تعلیقات بر الشاهنامه, ج1, ص99-100, نک: هم, بنداری.
و یکبار مطلبی از قول ابونصر عتبی آورده است.[40] فتح بنداری, الشاهنامه, ج2, ص164, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
گاه نیز بدون ذکر مأخذ به تکمیل (آنچه فردوسی فرو نهاده)[41] فتح بنداری, الشاهنامه, ج2, ص58, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
میپردازد (مثلاً داستان پادشاه حضر). علاوه بر این, وی برحسب مناسبت گاه به آیات قرآنی استشهاد میکند و یا برخی ضربالمثلهای عربی را در ترجمه میآورد.[42] محمدعلی صادقیان, (شاهنامه بنداری), ج1, ص 460-464, آینده, تهران, 1360ش, س7.
اما از همه چشمگیرتر اشعاری است که نقل میکند. مجموعاً 303 بیت عربی در کتاب آمده است که از این مقدار, 130 بیت از آنِ خود اوست و در قطعههای چند بیتی[43] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص75, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
[44] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص95, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
[45] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص112, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
[46] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص191-192, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
[47] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص218, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
[48] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص238, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
[49] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص246-247, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
[50] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص322-323, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
[51] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص346, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
و دو قصیده بزرگ در مدحِ ملک معظم - یکی در 46 بیت در تاریخ 620ق[52] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص271-273, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
و دیگری در 44 بیت[53] فتح بنداری, الشاهنامه, ج2, ص34-37, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
- فراهم آمده است.قطعهها غالباً انطباق احوال شخصی بنداری با یکی از شخصیتهای داستان است که در آنها مترجم بیشتر به رنجهای خود اشاره کرده, اما از وصف مجلس بزم هم روی بر نتافته است.
[54] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص345, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
ابیات دیگر شواهدی گمنامند که در ضمن داستان در تأیید حالتی آورده است. در این میان, چند بار هم به نام گوینده شاهد اشاره کرده است. ([55] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص270, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
[56] ابو نواس, ج1, ص346.
[57] ابوفراس, ج1, ص348-349.
دختر نعمان بن منذر.)کلمات فارسیِ معرّب
در این ترجمه بسیاری از کلمات فارسیِ معرّب به چشم میخورد و صادقیان پنداشته که بنداری با افزودن حرف تعریف, خودسرانه آنها را به کار برده است
[58] محمدعلی صادقیان, (شاهنامه بنداری), ج1, ص 464, آینده, تهران, 1360ش, س7.
اما حقیقت آن است که بیشترِ این کلمات واژههایی بسیار رایج در زبان عربیِ عصر عباسی بودهاند؛ حتی کاربرد برخی از آنها, چون گرز و مرزبان به دوره جاهلی باز میگردد, یا کلمهای ظاهراً شگفت چون (دستبند) (نوعی رقص) بارها در زبان عربی به کار رفته است.حسن ترجمه
اثر بنداری تنها یک ترجمه خواندنی از حوادث شاهنامه نیست, بلکه میتواند در مقام ابزاری سخت سودمند و گاه قاطع برای تصحیح متن فارسی شاهنامه, به کار پژوهشگران آید و خالقی مطلق در چاپ شاهنامه از آن بهره برده است. اما به نظر میآید که هنوز جای بهرهگیریِ بیشتر باقی است. اهمیت ترجمه از آنجا بر میخیزد که بنداری در 620ق به ترجمه مشغول بوده, و پیش از آن هم, نسخه فارسی خود را به امیر دمشق هدیه داده بوده است؛ از اینرو, تردید نیست که او نسخه یاد شده را سالیان پیش از آن در ایران, و به احتمال قوی در اصفهان فراهم آورده بوده است. همچنین با توجه به اختصار ترجمه, بعید نیست که نسخه وی - چنانکه برخی پنداشتهاند.
[59] محمد فشارکی, (ترجمه بنداری و نقش تعیین کننده آن در شاهنامهشناسی), ج1, ص254, ارجنامه ایرج, به کوشش محسن باقرزاده, تهران, 1377ش.
- تحریر نخست (384ق/994م) بوده است, نه تحریر اصلاح شده نهایی (402ق/1011م). از سوی دیگر, میدانیم که پایه چاپ شاهنامه مسکو, نسخه برلین (675ق/1276م) و پایه چاپ خالقی, نسخه فلورانس (614ق/1217م) بوده است؛ بنابراین, نسخه متعلق به بنداری در هر حال, از این دو کهنتر است.فشارکی آن دو چاپ را با ترجمه عربی سنجیده, و در نمونههای متعددی نشان داده که چاپ مسکو غالباً (و نه همیشه) به ترجمه عربی نزدیکتر است.
[60] محمد فشارکی, (ترجمه بنداری و نقش تعیین کننده آن در شاهنامهشناسی), ج1, ص 255-260, ارجنامه ایرج, به کوشش محسن باقرزاده, تهران, 1377ش.
به نظر میرسد که بهتر است این پژوهشِ شایسته برای همه شاهنامه انجام پذیرد؛ اما باید دانست که در همه موارد کارساز نیست, زیرا لازم است پیوسته محدودیتهای ترجمه و گرفتاریهای مترجم را در نظر داشت؛ مثلاً در برابر دو روایت (ز گفتار او) و (به گفتار او) مترجم عربی میتواند (بکلامه) بیاورد و نیازی به (من کلامه) نداشته باشد. اینجا نمیتوان بر اساس متن عربی, یکی از دو روایت را برتر پنداشت. با اینهمه, پژوهشِ فشارکی و نیز آنچه وی (راهنماییهای بنداری) خوانده[61] محمد فشارکی, (ترجمه بنداری و نقش تعیین کننده آن در شاهنامهشناسی), ج1, ص260, ارجنامه ایرج, به کوشش محسن باقرزاده, تهران, 1377ش.
خوب است در کار تصحیح شاهنامه, با دقت هرچه تمامتر دنبال شود.در 1380ش, عبدالحمید آیتی, متن عربی بنداری را به فارسی ترجمه کرد.
آثار دیگر بنداری
بنداری غیر از ترجمه شاهنامه کتابهای دیگری هم نگاشته است.
سنا البرق الشامی
بنداری تاریخ و ترتیب آثار خود را در مقدمه این اثر به روشنی بیان کرده است. وی مینویسد: وقتی کتاب شهنامه را برای کتابخانه ملک ترجمه کردم, کتاب البرق الشامی تألیف عمادالدین را بر گرفتم و آن را از آرایههای لفظی پیراستم, سپس به 3 جلد کتاب شامل دو رساله مراجعه کردم, یکی العقبی و العتبی بود که 30 سال حوادث بعد از صلاحالدین را در بر دارد, دیگر کتاب خطفه البارق که مشتمل است بر تاریخ آغاز 593ق تا رمضان 597. آنگاه گزیدهای از این دو کتاب را چون ذیلی بر (مختصر) خود افزودم
[62] فتح بنداری, الشاهنامه, ج1, ص12-13, به کوشش عبدالوهاب عزام, قاهره, 1932م.
اما چنانکه نبراوی در مقدمه چاپ خود از این کتاب[63] فتحیه نبراوی, مقدمه بر سنا البرق الشامی, ج1, ص9, نک: هم, بنداری.
اشاره کرده است, اثری از این دو رساله (هر دو متعلق به عمادالدین اصفهانی) در مختصر بنداری یافت نمیشود.وی در جای دیگری از همین کتاب مینویسد: فتح بنداری, خلاصه کننده کتاب